محمدحسین پویانفر

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد

1414
6
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هرچه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت احلی من العسل دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من این قدر دوستت دارم
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه خون
که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
***
انقدر سر رو تنت بی رمقه
خطی افتاده به دور گردنت
یه کمه دیگه فقط دووم بیار
بابا قربون تلظی کردنت
امرو(ز) خیلی داغ دیدم پیر شدم
کمرم شکسته و نا ندارم
داغ اکبرو عمو بسه برام
واسه داغت رو دلم جا ندارم
اگه تو بری چجوری بعد تو
نگران غم خواهرت نشم
با یه امیدی تو رو داده بهم
کاشکی شرمنده مادرت نشم
چی شده گریه چرا نمی کنی
خنده هات قلبمو کنده پسرم
گوش تا گوش سر تو جدا شده
سر تو به مویی بنده پسرم
تیر نذاشت یه بار بابا صدام کنی
روی دستم داری بال بال میزنی
آخرین نفر تو رو زدن ولی
اولین ذبیح لشکر منی
گرما صورتت رو سرخ کرده ولی
هنوز از عطش یه کم زردی علی
دست و پا نزن رو دستای بابات
دل آسمونو خون کردی علی
mohjat_net

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش