حاج منصور ارضی

شیرخوارم ولی چنان شیرم

1380
4
شیرخوارم ولی چنان شیرم
هست هفت آسمان نمک گیرم
آمده کربلا به تسخیرم
طفلمو بهر عاشقان پیرم
غیر من کیست آنکه با ناله
رفته شش ماهه راه صد ساله
لب خشکیده سلسبیل من است
که فراوانی از قلیل من است
کربلا زنده با دلیل من است
دست هر حاجتی دخیل من است
باب حاجات عالمینم من
علی کوچک حسینم من
نیت فتح باب دارم من
در سلوکم من شتاب دارم من
کرم بی حساب دارم من
مادری چون رباب دارم من
مادرم دست بوس فاطمه است
این فقیهه عروس فاطمه است
پرچم تا همیشه بالایم
سند مستدل بابایم
نفس معجزه مسیحایم
گاهواره شده مصلایم
چشم من چشمه سار توحید است
روضه هم مثل مهر تایید است
غنچه ام عطر یاس ها دارم
پیر درسم کلاس ها دارم
دامنم التماس ها دارم
آنقدر حق شناس ها دارم
بسته شد آب حنجرم خشکید
از عطش نهر کوثرم خشکید
هر دو تا چشمه ترم خشکید
عاقبت شیر مادرم خشکید
یک دو روزیست روزه میگیرم
قهر کرده نمی دهد شیرم
آب و اشک و غذای من خون است
حنجرم زخم و نای من خون است
سر انگشت های من خون است
دل مادر برای من خون است
شور بر گریه هاش دادم من
سینه اش را خراش دادم من
وقت آن شد خودی نشان بدهم
درس غیرت به دیگران بدهم
جان بگیرم به خیمه جان بدهم
جلوی کفر سر تکان بدهم
پای من را به قبله مایل کن
بند قنداق را حمایل کن
روی دست پدر سرم پیداست
مستمع پای منبرم پیداست
برق شمشیر حنجرم پیداست
جلوی خیمه مادرم پیداست
لب خود را کمی مکیدم من
حرمله را ز دور دیدم من
کام خشکیده ام بهانه گرفت
آتش کینه ها زبانه گرفت
سرم افتاد میل شانه گرفت
سیب سرخ مرا نشانه گرفت
تا که بر شانه ام سرم افتاد
جلوی خیمه مادرم افتاد
mohjat_net

***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش