حاج منصور ارضی

با حق بگو از نوکران غم را نگیرد

1235
3
با حق بگو از نوکران غم را نگیرد
دار و ندار ماست ماتم را نگیرد
ماه حسین آمد بخواه از مادر او
از ما گنهکاران محرم را نگیرد
از چشمهای گریه کن های حسینش
ارث به جا مانده از آدم را نگیرد
دلبستگی ها را بگیرد صحبتی نیست
اما فقط ذکر حسینم را نگیرد
پرچم بماند بر زمین و زنده باشم
حاشا بر آن نوکر که پرچم را نگیرد
گمراه خواهد شد یقینا هر کسی که
دامان او این حبل محکم را نگیرد
یک عمر با هم در عزایش گریه کردیم
از ما خدا این اشک با هم را نگیرد
ای کاش شمشیر و سنان و خنجر کین
جسم ولی الله اعظم را نگیرد
حداقل ای کاش در گودال قاتل
در پنجه موی شاه عالم را نگیرد
کس نیست تا با ساربان او بگوید
این گونه از انگشت خاتم را نگیرد
*
دوش در خیمه اش از غصه نجاتم دادند
تا فدایش بشوم برگ براتم دادند
از عسل حرف زدم شاخه نباتم دادند
یا حسن گفتمو فورا حسناتم دادند
بی خیال همه ام حضرت او را عشق است
پدرم یاد به من داد عمو را عشق است
قاسمم من که به یل های عرب هم زده ام
با همین سن کمم مرشد این میکده ام
با زره کار ندارم به کفن آمده ام
من سر ازرق و چندین پسرش را زده ام
اشهد ان حسین ابن علی ثارالله
وقت جنگم همه گفتند که ما شاء الله
ولی الآن بدنم بین بیابان مانده
به تن من اثر سم ستوران مانده
عمو از دیدن من خم شده حیران مانده
روی لبهام فقط ذکر حسن جان مانده
سنگ ها بوسه گرفتند همه از رویم
پیچ خورده است به یک نیزه کوفی مویم
لگدی خورده به روی پر افتاده من
کج شده زیر لگد ها سر افتاده من
خم شده از چند جهت پیکر افتاده من
وای بر حال دل مادر افتاده من
خبرم را ببر ای باد برای زهرا
پهلویم درد گرفت است فدای زهرا
ای عمو پر شده در هر گذر آوازه من
مثل یک ظرف عسل ریخته شیرازه من
کیف کن کیف کن الآن ز قد تازه من
زره جنگ ابالفضل شد اندازه من
*
ماه حرم شد از خیمه عازم
سقا صدا زد جانم به قاسم
بت شکن آمد کفن به تن آمد
با سربند سبز جانم حسن آمد
جانم حسن جان ای جانم حسن جان
****
نقش بازویش ذکر جاء الحق
با یک ضربه زد گردن ازرق
بر پا شد طوفان شد فاتح میدان
نعره کشید عباس ایولله عمو جان
جانم حسن جان ای جانم حسن جان
mohjat_net

*

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش