در انتظار تو چشمم همیشه بارانیست
1243
3
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: طفلان حضرت زينب عليهم السلام
- مناسبت: شب چهارم محرم
- سال: 1399
در انتظار تو چشمم همیشه بارانیست
و بیتو حال و هوای دلم چه طوفانیست
بیا که خیری از این زندگی نمیبینم
که لحظه لحظهی عمرم پر از پریشانیست
هوای خیمهی قلبم بدون تو سرد است
بهار پیش دو چشمم شب زمستانیست
ز جادهای که گذر کردهای مسافر عشق
ببین که جای قدومت چقدر نورانیست
درون سینهی من پر ز آه تبدار است
حدیث غیبت تو بین سینه زندانیست
دعای ندبهی هر صبح جمعه ام آقا
به قصد آمدن تو برای مهمانیست
بیا که بزم عزای شهید کرب و بلاست
بیا ببار که هنگام مرثیه خوانیست
*
به عرش خدا قائمه زینبم
به کرب و بلا خاتمه زینبم
علمدار بی واهمه زینبم
علی در رخ فاطمه زینبم
نبینم دو چشم ترت را حسین
تو خوشحال کن خواهرت را حسین
بخواهی به میدان قدم میزنم
سپاه عدو را بهم میزنم
برای تو شمشیر هم میزنم
یلان را ز سطح قلم میزنم
همه ماسوا بین مشت تو است
که زینب چنان کوه پشت تو است
آمدم پیش تو بهتر بشوم
مثل زهرای تو حیدر بشوم
قبل از آن لحظه که مادر بشوم
قسمتم بود که خواهر بشوم
خواهشا نهی مؤکد نکنی
دست خالی مرا رد نکنی
ما دو تا گریه کنان حسنیم
روضه ایم و اثر سوختنیم
مثل یک روح میان دو تنیم
تا به کی حرف دو پهلو بزنیم
جان من جان خودت جان حسن
انقدر زود دلم را نشکن
کی تو از خواهر خود بی خبری
مُردم از داغ غم تو سحری
می شود دو پسرم را ببری
منه دلسوخته را هم بخری
با تو و این همه دشمن چه کنم
تو که غصه بخوری من چه کنم
رو به تو موقع دیگر نزدم
بوسه بر گونه اصغر نزدم
شانه بر گیسوی اکبر نزدم
حرفی از پهلوی مادر نزدم
من که از شرم نگاه تو پرم
قسم مادرمان را بخورم؟
تا به کی ناله حسرت بکشم
خاک پای تو به صورت بکشم
رد کنی دستمو منت بکشم
باز هم از تو خجالت بکشم
mohjat_net
و بیتو حال و هوای دلم چه طوفانیست
بیا که خیری از این زندگی نمیبینم
که لحظه لحظهی عمرم پر از پریشانیست
هوای خیمهی قلبم بدون تو سرد است
بهار پیش دو چشمم شب زمستانیست
ز جادهای که گذر کردهای مسافر عشق
ببین که جای قدومت چقدر نورانیست
درون سینهی من پر ز آه تبدار است
حدیث غیبت تو بین سینه زندانیست
دعای ندبهی هر صبح جمعه ام آقا
به قصد آمدن تو برای مهمانیست
بیا که بزم عزای شهید کرب و بلاست
بیا ببار که هنگام مرثیه خوانیست
*
به عرش خدا قائمه زینبم
به کرب و بلا خاتمه زینبم
علمدار بی واهمه زینبم
علی در رخ فاطمه زینبم
نبینم دو چشم ترت را حسین
تو خوشحال کن خواهرت را حسین
بخواهی به میدان قدم میزنم
سپاه عدو را بهم میزنم
برای تو شمشیر هم میزنم
یلان را ز سطح قلم میزنم
همه ماسوا بین مشت تو است
که زینب چنان کوه پشت تو است
آمدم پیش تو بهتر بشوم
مثل زهرای تو حیدر بشوم
قبل از آن لحظه که مادر بشوم
قسمتم بود که خواهر بشوم
خواهشا نهی مؤکد نکنی
دست خالی مرا رد نکنی
ما دو تا گریه کنان حسنیم
روضه ایم و اثر سوختنیم
مثل یک روح میان دو تنیم
تا به کی حرف دو پهلو بزنیم
جان من جان خودت جان حسن
انقدر زود دلم را نشکن
کی تو از خواهر خود بی خبری
مُردم از داغ غم تو سحری
می شود دو پسرم را ببری
منه دلسوخته را هم بخری
با تو و این همه دشمن چه کنم
تو که غصه بخوری من چه کنم
رو به تو موقع دیگر نزدم
بوسه بر گونه اصغر نزدم
شانه بر گیسوی اکبر نزدم
حرفی از پهلوی مادر نزدم
من که از شرم نگاه تو پرم
قسم مادرمان را بخورم؟
تا به کی ناله حسرت بکشم
خاک پای تو به صورت بکشم
رد کنی دستمو منت بکشم
باز هم از تو خجالت بکشم
mohjat_net
نظرات
نظری وجود ندارد !