حاج منصور ارضی

سنگ خارا شد دلگر آن بستری که داشتم

1278
4
سنگ خارا شد دلگر آن بستری که داشتم
یک زمان میبافتم موی سری که داشتم
روی نی رفتی و رفتم با سپاه شامیان
بی علمدار و علم بی لشکری که داشتم
بند بندم سوخته این سوخته تقدیم تو
باد برده کربلا خاکستری که داشتم
با اشاره با تو صحبت می کنم شرمنده ام
سوخت بین شعله تار حنجری که داشتم
گفت اسمت چیست گفتم فاطمه یک دفعه زد
دردسر ها داشت اسم مادری که داشتم
دست هایم را گره کردم به روی صورتم
خُرد شد زیر لگد ها سنگری که داشتم
گوشوارم را خودم میدادم اما بد کشید
گوش من را پاره کرد آن زیوری که داشتم
mohjat_net

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش