درونم درد بسیار و مداوای تو میخواهد
1353
7
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: ورود کاروان به کربلا
- مناسبت: شب دوم محرم
- سال: 1399
درونم درد بسیار و مداوای تو میخواهد
دو چشم پر گناه من تماشای تو میخواهد
چه تنبیهی از این بدتر که دورم از تو آقاجان
نگاهم کن که چشمم، چشم زیبای تو میخواهد
سگ کهف وجود من برای پاکی ذاتش
چنان ظرفیست که خاک قدمهای تو میخواهد
سر پیری جوانی میکنم با گریهکنهایت
قدم خم شد ز بس که قد طوبای تو میخواهد
ز دیوار گناهان رفتهام بالا، پشیمانم
بلندم کن که این دیوار حاشای تو میخواهد
شب قدرم به امضایت سحر شد بعد فهمیدم
خدا هم بندهاش را با تقاضای تو میخواهد
کریمی و رحیمی و حلیمی و غفوری و
همانی که گدای بی سرو پای تو میخواهد
مرا چون دوست داری دوست داری عاشقت باشم
مرا زهرا سوا کرده است رسوای تو میخواهد
دلی خوش دارم از اشک و عزا و میکنم لعنت
به آن جمعی که ما را نیز منهای تو میخواهد
چنان گرگی نشسته دور پیراهن حرامی و
نمیدانم چه چیزی از هدایای تو میخواهد
همه هستند گرد تو به غیر از ساربان چون که
فقط انگشتریات را ز اعضای تو میخواهد
***
دو چشم پر گناه من تماشای تو میخواهد
چه تنبیهی از این بدتر که دورم از تو آقاجان
نگاهم کن که چشمم، چشم زیبای تو میخواهد
سگ کهف وجود من برای پاکی ذاتش
چنان ظرفیست که خاک قدمهای تو میخواهد
سر پیری جوانی میکنم با گریهکنهایت
قدم خم شد ز بس که قد طوبای تو میخواهد
ز دیوار گناهان رفتهام بالا، پشیمانم
بلندم کن که این دیوار حاشای تو میخواهد
شب قدرم به امضایت سحر شد بعد فهمیدم
خدا هم بندهاش را با تقاضای تو میخواهد
کریمی و رحیمی و حلیمی و غفوری و
همانی که گدای بی سرو پای تو میخواهد
مرا چون دوست داری دوست داری عاشقت باشم
مرا زهرا سوا کرده است رسوای تو میخواهد
دلی خوش دارم از اشک و عزا و میکنم لعنت
به آن جمعی که ما را نیز منهای تو میخواهد
چنان گرگی نشسته دور پیراهن حرامی و
نمیدانم چه چیزی از هدایای تو میخواهد
همه هستند گرد تو به غیر از ساربان چون که
فقط انگشتریات را ز اعضای تو میخواهد
***
نظرات
نظری وجود ندارد !