محمدرضا بذری

روی خاک و شاخه های یاس افتاده ای وای

1581
1
روی خاک و شاخه های یاس افتاده ای وای
اتفاقی برای عباس افتاده ای وای

اولین باره صداش کردم گره از کار وا نمیشه
اولین باره علمداره جلو پاهام پا نمیشه

اولین باره داره روی حرف حسین نه میاره
روی برگشتن نداره و میخواد رو خاک سر بذاره

به هق هق افتاده پهلوونم
میگه بذار اینجا بمونم
مشک پاره رو میده نشونم

وای ابوالفضل

هم نمیتونم تنهاش بذارم هم بیقرارم
حرم چی میشه ای وای ابوالفضل دلشوره دارم

اولین باره هردوتامون زینب و تنها گذاشتیم
هردوتا پیش فرات اما دلو خیمه جا گذاشتیم

اولین باره اینقد زینب چشم انتظار میمونه
چشماشو به علقمه دوخته دستاش رو به آسمونه

دورمون شلوغه ازدحامه
تا دور حرم داره ادامه
چه کنم چه کنم رو لبامه

وای ابوالفضل

خیمه به خیمه رقیه امروز دنبال آب بود
برا خودش نه فقط به فکر طفل رباب بود

اولین باره نمیتونم نگاه کنم توی چشماش
گریه میکنم بلند بلند بمیرم از غصه ای کاش

اولین باره عدو داره شادی کنان پا میکوبه
تو نگاهشون همش حرف از غارت وقت غروبه

میرم حرم میگم یار نیومد
من هرچی زدم زار نیومد
اهل حرم علمدار نیومد

وای ابوالفضل
*
شاعر: محمد اسداللهی
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش