محمدرضا بذری

آفتاب روز ها و ماه شب شو با حسین

1365
8
آفتاب روز ها و ماه شب شو با حسین
فارغ از عجب و ریا کبر و غضب شو با حسین

کربلایی!مفت‌خود را دست این و آن نده
دستچین مادرش شو منتخب شو با حسین

سیلی بابا ز لبخند غریبه خوشتر است
هرگناهی هم اگر کردی ادب شو با حسین

اسم و رسمت را نمیخواهد خودت را میخرد
کار با دینت ندارد پس وهب شو با حسین

از حسین غیر خودش چیزی بخواهی باختی
قید دنیا را بزن اهل طلب شو با حسین

کعبه یک‌سنگ نشان بوده خدا در کربلاست
دور شش گوشه برو حاجی رب شو با حسین

چندساعت هم‌اگر شد لب به آب اینجا نزن
کربلا وقتی میایی تشنه لب شو با حسین

بی حسین اعمال خوب ما وبال گردن اند
عامل هر واجب و هر مستحب شو با حسین

ای که میگویی حسین ذکر حسین یا مجتباست
پس بگو جانم حسن پرتاب و تب شو با حسین

بریم مدینه
امام زاده ی ابادی ام حرم دارد
ولی برادر زینب هنوز بی حرم است

چنان به گوش بیابان نوای من مانده
که در جنان پدرم در عزای من مانده

چه لقمه ها که گرفت از تنم سم مرکب
ز من گذشت و کنون تکه های من مانده

منی که قاسم بودم دگر شدم تقسیم
بروی خاک خودم نه!که جای من مانده

تنم ضریح شده حفره حفره ام کردند
دراین بدن حرم مجتبای من مانده

هزار سنگ سرم‌ را نشانه رفت عمو
هزار جای شکسته برای من مانده

مرا به سینه گرفتی ولی مراقب باش
که میبری تنم و دست و پای من مانده

عروس من دم خیمه نشسته منتظر است
به دستهای کبودش حنای من‌ مانده
*

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش