محمدرضا بذری

خوب شد دردم دوا شد

1562
3
خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد

میخوام همه شهرو چراغون کنم
یه شهر رو به خرابه مهمون کنم
ببوسمت جلو چشای همه
صورتتو ستاره بارون کنم

من قهر نبودم که میگی آشتی
فقط میگم تو که دوستم داشتی
کاشکی منو تنها نمیذاشتی بابای خوبم
بیابونا نمیره از یادم
من خواب بودم از ناقه افتادم
به جون تو صد دفه افتادم بابا خوبم

خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد

آخر امشب تنت کجاست که میل آغوش کنم
قران بخون با جون و دل گوش کنم
یه کاری کن همه چی یادم بره
کتک های زجر رو فراموش کنم

هی هول داد و منم زمین خوردم
امروز دیگه طاقت نیاوردم
به چادر عمه پناه بردم
پیدام نکرد و حرف بد میزد
به چادر عمه لگد میزد
به جای هرکس که نزد میزد بابا خوبم

خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد

اه از دنیا دل من سیر شد
از این سه ساله از فراغت پیر شد
یه دخترو صحرای تاریک کجا
دست بزرگ صورت کوچیک کجا
بازار شام محله های شلوغ
شاپرک و کوچه ی باریک کجا
نمیدونم شاید که خواب دیدم
سرت رو تو بزم شراب دیدم
چه اشکی تو چشم رباب دیدم
هنوز لبت پر از رد چوبه
تو چشمای سکینه آشوبه
بذار بمیرم از غمت خوبه بابای خوبم

خوب شد دردم دوا شد
خوب شد دخترت حاجت روا شد
*
شاعر: محمد اسداللهی
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش