محمدرضا بذری

السلام علیک یا ابا عبدالله

2008
22
السلام علیک یا ابا عبدالله
جان فدای عزای محترمش
چه شکوهیست در بساط غمش
قَبرُهُ مَن قُلوُبُ مَن والا
آمدی روضه ،آمدی حَرمش
هر چه از دوست میرسد نیکوست
پس چه فرقی است در زیاد و کمش
دل اگر مَحرَم حسین نشد
بی تعارف ز سینه میکَنمَش
ای دَمش گرم زنده کَرده مرا
بعد هر روضه چای تازه دمش
دسته ها این همه علم دارند
کوری چشم منکر علمش
بُرده ما را به زیردِین حسین
با همین لطفهای پشت همش
ساربان هم به آرزوش رسید
همه ماتند مات این کرمش
اربعین از نجف به کرببلا
پر فیض است در قدم قدمش
ای به قربان خادم عَربو
ای به قربان زائر عَجمش
بهرحاجت همیشه زینب را
به ابوالفضل میدهم قسمش
علم افتاد با المدارش
مانده تنها حسین و قد خمش

آنکس که زد نقاب حلالش نمیکنم
خندید بی حساب حلالش نمیکنم
چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم
فریاد زد نخواب! حلالش نمیکنم
از موی سر گرفت مرا و بلند کرد
میبرد با شتاب حلالش نمیکنم
حتی به اسب لعنتیش خوب آب داد
بر ما نداد آب حلالش نمیکنم
خیلی مرا کنار رباب و سرت زده
جان تو و رباب حلالش نمیکنم
او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب
من زیر آفتاب! حلالش نمیکنم
مارا خرابه ای دم بازار شام برد
ای خانه اش خراب!حلالش نمیکنم
درسفره غریبی ما نان خشک بود
برسفره اش کباب حلالش نمیکنم
حرف کنیز آمد و ترسید خواهرم
شد حرف انتخاب حلالش نمیکنم
هرجور بود بی ادبی کرد با سرت
با چوب و با شراب حلالش نمیکنم
بمیرم برات بابا
که تشنه لب اومدی
روزام خوب نمیبینم
گذاشتی شب اومدی
بمیرم چقدر شکسته شدی
چقد زخمی گونت شبیه منه
چقد صورتت بهم ریخته و
اینا آثار از نیزه افتادنه
شاید خرابه جای خوبی نباشه اما
اینجا که بهتر از اون کنج تنوره بابا
ببین سوخته معجرم
شکسته گل سرم
تو زجر و حلال نکن
منم از شمر نمیگذرم
یه جوری منو زدن بی هوا
چنان زد که چشمام دیگه تار میدید
تا گفتم نزن سرم داد زدو
هولم داد و موهامو بابا بد کشید
خیلی دلم گرفته فکری به حال من کن
ای بی کفن بمونو دخترتو کفن کن

لباسای تنم پاره توی موهام پر خاره
کتک خوردم همش گفتم یتیمی دردسر داره

دارم میمیرم از سر درد
چه دادی زد سرم نامرد
توی دستاش هرچی بود
به سمت صورتم پرت کرد

چه صورتی چه گونه ای
نه عزتی نه خونه ای
تنم کبود دلم شکست
زخم منو کسی نبست
چشام بارونی مثل تو پیشونی خونی مثل تو
خرابه جایی خوبی نیست واسه مهمونی مثل تو
خرابه بالشتش از خشته
به خاک تیره آغشته
توی خیلی خاکی اما واسه دخترت زشته

شاید هنوز گرسنه ای شاید هنوز تشنه ای
هرشب سرت دست یکی انگشترت دست یکی

نه واسم بال و پر مونده نه مویی روی سر مونده
ببین بعد از چهل منزل چی از ما چند نفر مونده
برامون ننگه این کارا
بریم تو بزم می خوارا
غرور عمه جونم رو شکوندن توی بازارا
چی شده این لب و دهن تنت کجاست ای بی کفن
گریه کنم از غربتت من له ترم یا صورتت

داداش علی یکم نوازشم کن
با دیدنم غم میگیری میدونم
داداش علی چادر نمازم کجاست
میخوام مثل عمه نماز بخونم
داداش علی پاهام یکم ببخشید
اگه بگم باز دلت آشوب میشه
دل نگرون نشه فقط چندتا خار
داداش زخمامو اگه بوس کنی خوب میشه
داداش علی تنهامو بی حوصله
خواهرامم یه گوشه ای افتادن
میشه باهم بریم دم خرابه
شاید بخاطر تو بازیم دادن

سه سالمه دست به دیوار میگیرم
سه سالمه ولی قدم خم شده
یه چی میگم عمه جون نفهمه
داداش علی خیلی گرسنم شده
اگه بابام اومد و من نبودم
بهش بگو دلم براش پر میزد
بهش بگو دیگه این رسمش نبود
باید یه شب به دخترش سر میزد
بهش نگو که معجرم سوخته
بهش نگو گوشوارمو کشیدن
بهش نگو نبودی هی کتک خورد
بهش نگو چادرمو کشیدن

ولی داداش اگه عمو رو دیدی
بگو که خیلی غصه خورد و نبودی
چشم تو دور دیدن و مارو زدن
جات خالی بود محله ی یهودی

یه چیزی رو بابا خودش میدونه
با گریه توی بزم می نگاه کرد
وقتی یکی سکینه رو نشون داد
خودش برای خواهرم دعا کرد
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش