محمدرضا بذری

گدای سفره ی مردم شدم غلط کردم

1458
14
گدای سفره ی مردم شدم غلط کردم
جدا شدم ز درت گم شدم غلط کردم

مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم
تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم

به آن زبان که تو دادی چه ها نکردم من
مرا ببخش شما را صدا نکردم من

رفیق بودی و من نارفیق ؛ شرمنده
شکسته ام دلتان را رفیق ؛ شرمنده

بیا و دیده ی خود را ز من ندید بگیر
مرا گناه زده تو نزن ؛ ندید بگیر

مرا ببخش تو حالا به خاطر زینب
بغل بگیر گدا را به خاطر زینب

مرا ز جمع فقیران خود جدا نکنید
تورا به جان رقیه مرا رها نکنید

دوباره بیرقتان را کشیده ام آقا
هزار شکر به ماهت رسیده ام آقا

هزار شکر که زهرا حسابمان کرده
برای نوکریت انتخابمان کرده

به دست سینه زنان برگ دعوت زهراست
به روضه امدن ما عنایت زهراست

کسی ز بزم تو تعدیل میشود هرگز
مگر عزای تو تعطیل میشود هرگز

برای روضه گرفتن همیشه پا کاریم
اگر که فاطمه بایست پس چه غم داریم

چهقدر مرگ برای غم تو مطلوب است
در این حسینیه ها خاکمان کنی خوب است

اگر که جنس دل نوکر تو از سنگ است
اما برای دیدن کرببلا دلم تنگ است

خدا کند که دل خسته ی مرا بخری
خدا کند که مرا اربعین حرم ببری

دوباره یم شب جمعه دوباره آه حسین
رسد به محفل ما بوی قتلگاه حسین

دوباره فاطمه دارد بنی میخواند
گرفته زمزمه دارد بنی میخولند

بنی موی سرت که چنگ زد مادر
به صورت تو عزیزم که سنگ زد مادر

لباس دوخته بودم کجاست پیروهنت
گرفت پهلوی من وقت دست و پا زدندت

هر چه نیزه زده بودند بیرون زده ز تنت
عقیق رفته که رفته کجاست انگشتت

محرم رسیده و چه شوری شده به پا
به تن کرده نوکرت دوباره پیرهن سیا

ببین حالمو یه کاری بکن
توی روضه امسال برات جون بدم
منم اومدم مثل خواهرت
پای داغ گودال برات جون بدم

ببین حال و روزمو
نمونده کسی برام
تو این شهر به مسلمت
نمیدن جواب سلام

جلو خواهرت
خجالت زدم
پشیمونم از اینکه
گفتم بیام

دارم دلهره دارم واسه بچه هات
نیا که نمیبینی اینجا حیا

نقشه برا تو دارن
مرد و زنای کوفه
خیلی گرفته کار اهنگرای کوفه

میترسم که اخرش
جلو چشم خواهرت
توی گودی قتلگاه
بشسه دست به دست سرت

دارم دلهره که با رفتنت
سوی خیمه باشه پاهای عدو
چجوری بگم میترسم یه وقت
با خولی بشه خواهرت رو برو

با یاد کام خشکت
لب تشنه جون سپردم
فک رقیه بودم هرجا کتک میخوردم
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش