حسین محمدی فام

حسن جوان شده یا اینکه مرتضی آمد

1221
0
حسن جوان شده یا اینکه مرتَضی آمد؟
ویا که ماه، به صحرای نینوا آمد؟

تو قاسم بن حسن یا که نه …یَلِ جَمَلی؟
که از وَقار قَدَت بوی مجتبی آمد

زِرِه نیاز نداری تو بچه‌ی حسنی
که هِیبت تو به چشمانم آشنا آمد

«وانیکاد بخوانید و در فراز کنید»
که پهلوان حسن، شیر کربلا آمد

نگو که یک نفر آمد به رَزمگاه حسین
برای یاری من لشکر خدا آمد

مریض هِجر حسن بوده ام خدا را شکر
تو آمدی و به همراه تو شفا آمد

به قامت تو بگویم هزار‌ها تکبیر
کمی درنگ بُکن تا ببینمت دلِ سیر

رجز بخوان که رجزهایت افتخار من است
بگو که «اِبن حسن» بودنم شعار من است

برادرم حسن انگار، در کنارم هست
و با غرور، بگوید که یادگارِ من‎است!

از آن طرف پدرم آمده به بدرقه‌ات
و داد می‌زند این تیغ ذوالفقار من است

صدای مادرم آمد، ادب کنید همه
به ناله گفت که این مرد، از تبار من است

تمام اهل حرم آمدند پشت سرت
صدای عمه‌ات آمد که این قرار من است

ولی نگاه تو می‌گفت: می‌روم میدان
که جام سرخ شهادت در انتظار من است

تو رفتی و همه‌‌ی دلخوشی ما هم رفت
تمام دار و ندارم به رزمگاهم رفت

کمی گذشت و شنیدم صدای حنجر تو
و مثل «باز» رسیدم کنار پیکر تو

میان دشت، صدای شکستنت پیچید
میان خیمه‌ی زن‌ها شکست مادر تو

تمام لشکر دشمن، به کُشتنت مشغول
میان دست کسی بود، کاکُل سر تو

تو دانه دانه شدی‌و به دشت، پخش شدی
و خاک، ساخته تسبیحی از سراسر تو

همینکه حُرمتِ محرابِ ابروی تو شکست
نشست یک نفر اینجا به روی منبر تو

تو دست و پا زدی‌و دست و پام لرزیدند
عموی پیر، زمینگیر شد برابر تو

کنارِ پهلوی تو کوچه‌‌ی غمم پیداست
چقدر روضه‌ی‌ تو مثل مادرم زهراست

شاعر: رضا قاسمی

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش