حسین محمدی فام

رو خاک خرابه نشستم که شاید

1290
2
رو خاکِ خرابه نشستم که شاید
تو از در بیای‌و ببینی کلافم

مثِ اون قدیما بگی ای عزیزم
بشین تا دوباره موهاتو ببافم

موهامو ببافی، بگی پاشو عُمرم
برو چادرت رو، دوباره سرت کن

منم چادرم‌رو، می پوشم و میگم
حالا دیگه فکری، برا دخترت کن

ولی دیگه محاله
اینا خواب و خیاله

رقیه دیگه بس کن
تا کِی، ناله

نداره چشمات سویی
نه بابا،نه عمویی

نه چادر مونده واست
نه گیسویی

امون از این یتیمی(۳) آه ای بابا...
********

رو خاکِ خرابه با دستِ شکسته
کنارِ یه بابا یه دختر کشیدم

برایِ تو بابا یه انگشتری‌و
برا دخترت هم یه معجر کشیدم

یه معجر کشیدم، دقیقا شبیهِ
همون معجری که، بهم هدیه دادی

همون معجری که، همیشه میگفتی
الهی عزیزم، بپوشی تو شادی

سَهمم از این شبها
یا کابوسِ یا رویا

دیگه صبرم سر اومد
باشه، بابا

نکردی یادی از من
منو میشناسی اصلا!؟

منم بابا، رقیه
چشمت روشن

امون از این یتیمی(۳) آه ای بابا...
شعر و سبک از:

مجید نصیری

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش