آیه انتظار معصومه
1835
15
- ذاکر: مهدی رسولی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت معصومه (س)
- سال: 1396
آیۀ انتظار معصومه
عزّت پایدار معصومه
مایۀ افتخار معصومه
همه جا سفرهدار معصومه
دختر و خواهر امامت بود
خانهاش معدن کرامت بود
چه قدَر حامیِ ولایت بود
از پدر یادگار معصومه
دستهای گره گشایی داشت
تا سحر ذکر ربنایی داشت
سجده میکرد و های هایی داشت
عبد شب زندهدار معصومه
در دلش عکس ماه افتاده
از مدینه به راه افتاده
در پی سر پناه افتاده
دل برید از دیار معصومه
نیمه شب ناقه را سوار شد و
مثل زینب چه باوقار شد و
به بلا هم کمی دچار شد و
غربت بی شمار معصومه
روضه میخواند با خودش هر شب
این چنین بود روضهاش بر لب
السلام علیک یا زینب
عاشق بیقرار معصومه
بین راه از دلش هوار کشید
ناله از دل بی اختیار کشید
آه، از هجر روی یار کشید
بارها زد هوار معصومه
غربتش داشت بیشتر میشد
لشکر کفر حملهور میشد
و به زینب شبیهتر میشد
زینب روزگار معصومه
لشکرش روی خاک افتادند
با تن چاک چاک افتادند
بی نشان و پلاک افتادند
شد به غمها دچار معصومه
چشمهایش هماره دریا شد
شاهد جسم ارباً اربا شد
کربلایی دوباره بر پا شد
اشک بی اختیار معصومه
حاجتش دیدن امامش بود
یارضا یارضا کلامش بود
خنده این روزها حرامش بود
خواهر غمگُسار معصومه
حیف حاجت روا نشد خانم
دردهایش دوا نشد خانم
از روی خاک پا نشد خانم
به رضا جان نثار معصومه
بین بستر دلش قرار نداشت
غیر اوضاع سوگوار نداشت
غیر یک نامه یادگار نداشت
هست ابر بهار معصومه
حال که من نیامدم، تو بیا
نصفی از راه آمدم، تو بیا
من زمینگیرتر شدم، تو بیا
قلب او گشته زار معصومه
گرچه در غربتی رضاجانم!
من هم از راه دور گریانم!
پس به فکر غریب عطشانم
روضۀ آشکار معصومه
بدنت زیر و رو نشد هرگز
با سنان روبرو نشد هرگز
نیزه سهم گلو نشد هرگز
هست در احتضار معصومه
شاعر: رضا باقریان
*************
عزّت پایدار معصومه
مایۀ افتخار معصومه
همه جا سفرهدار معصومه
دختر و خواهر امامت بود
خانهاش معدن کرامت بود
چه قدَر حامیِ ولایت بود
از پدر یادگار معصومه
دستهای گره گشایی داشت
تا سحر ذکر ربنایی داشت
سجده میکرد و های هایی داشت
عبد شب زندهدار معصومه
در دلش عکس ماه افتاده
از مدینه به راه افتاده
در پی سر پناه افتاده
دل برید از دیار معصومه
نیمه شب ناقه را سوار شد و
مثل زینب چه باوقار شد و
به بلا هم کمی دچار شد و
غربت بی شمار معصومه
روضه میخواند با خودش هر شب
این چنین بود روضهاش بر لب
السلام علیک یا زینب
عاشق بیقرار معصومه
بین راه از دلش هوار کشید
ناله از دل بی اختیار کشید
آه، از هجر روی یار کشید
بارها زد هوار معصومه
غربتش داشت بیشتر میشد
لشکر کفر حملهور میشد
و به زینب شبیهتر میشد
زینب روزگار معصومه
لشکرش روی خاک افتادند
با تن چاک چاک افتادند
بی نشان و پلاک افتادند
شد به غمها دچار معصومه
چشمهایش هماره دریا شد
شاهد جسم ارباً اربا شد
کربلایی دوباره بر پا شد
اشک بی اختیار معصومه
حاجتش دیدن امامش بود
یارضا یارضا کلامش بود
خنده این روزها حرامش بود
خواهر غمگُسار معصومه
حیف حاجت روا نشد خانم
دردهایش دوا نشد خانم
از روی خاک پا نشد خانم
به رضا جان نثار معصومه
بین بستر دلش قرار نداشت
غیر اوضاع سوگوار نداشت
غیر یک نامه یادگار نداشت
هست ابر بهار معصومه
حال که من نیامدم، تو بیا
نصفی از راه آمدم، تو بیا
من زمینگیرتر شدم، تو بیا
قلب او گشته زار معصومه
گرچه در غربتی رضاجانم!
من هم از راه دور گریانم!
پس به فکر غریب عطشانم
روضۀ آشکار معصومه
بدنت زیر و رو نشد هرگز
با سنان روبرو نشد هرگز
نیزه سهم گلو نشد هرگز
هست در احتضار معصومه
شاعر: رضا باقریان
*************
نظرات
نظری وجود ندارد !