حاج منصور ارضی

هر جانانه به پای غم دلبر مانده

1219
4
هرکه جانانه به پای غم دلبر مانده
نام‌ او در همه ایام سراسر مانده

لبمان با قدح ساقی‌کوثر تر شد
آنچنانی که لب از باده‌ی او تر مانده

کیست زهرا که درخشنده‌‌تر از خورشید است؟
ماه از شمس رخ اوست منور مانده

قرن‌ها گفته‌ شد از وصف مقامش اما
آنچه گفتند همه، باز فراتر مانده

خطبه‌اش در وسط معرکه غوغا میکرد
شیر از غرش زهرایی او درمانده

آن‌قدر دشمن او بغض علی در دل داشت؛
که عدو بود و دلی سخت مکدر مانده

با لگد زد به در و نعره‌زنان گفت: علی
این تلافیِ اُحد، کینه‌ی خیبر مانده

میخ از دیدن این واقعه خون میبارید
شاهدم لخته‌ی خونی‌ست که بر در مانده

دود، مسمار، لگد، فاطمه، آتش، ای‌وای
کمر صبر هم از غصه مکسر مانده

آن طرف قنفذ و در دست غلاف آشفته
این طرف چشم حسن، خیره به مادر مانده!

دست از دامن مولا نکشد او هرگز
فاطمه پای علی تا دم آخر مانده

چه کنم؟! شعر به گودال تمایل دارد
دست من نیست اگر قافیه «سر» مانده

ته گودال اگر پیرُهنی را بُردند
جای آن نیزه و شمشیر به پیکر مانده

ضربه زد شمر و سر شیشه‌ی عطری افتاد
از همان لحظه، حرم نیز معطر مانده

*********

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش