بزرگ مدینه بزرگ همه دعای قنوت شب فاطمه
1358
7
- ذاکر: محمدحسین پویانفر
- سبک: شعر روضه
- موضوع: فاطمیه , حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1396
بزرگ مدینه بزرگ همه
دعای قنوته شبه فاطمه
بیا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت در آمدم
خودم آمدم تا سلامت کنم
به جای همه احترامت کنم
بیا احترامت فقط با من است
جواب سلامت فقط با من است
تو خورشید زهرای این خانهای
عزیزم تو آقای این خانهای
محیای تو خانه را ساخت
علی جان بیا سُفره انداختم
بیا سیر امشب نگاهت کنم
تماشای این روی ماهت کنم
نگاه تو را از خدا خواستم
من از داره دنیا تو را خواستم
تمنای دستانه سرده منی
آقا تو دلگرمیه من تو مردِ منی
بیا چارهی حاله پروانه کن
کمی گیسوانه مرا شانه کن
اگر گیسوانم بهم ریخته
کمی کاره خانه سرم ریخته
سرم را اگر پیشه تو بستم
اگر گریه کردم کمی خستم
خیاله تو راحت رویم زرد نیست
اگر گریه هم کردم از درد نیست
که این گونه دل گیر کرده تو را
چه کس اینچنین پیر کرده تو را
به امره پیمبر عمل میکنی
بمیرم که زانو بغل میکنی
غمت را به روی شانهام بردم
نگو از غریبی مگر مُردم
ببینم تو را رو به راهی علی
بمیرم برایت الهی علی
غمت را به روی شانهام بردم
نگو از غریبی مگر مُردم
مدینه اگر نیست گریانه تو
منو بچههایم به قربانه تو
به دنیا پرستی عمل میکنن
شنیدم تو را کم محلی میکنن
اگر بیقراری به مسجد نرو
اگر غُصه داری به مسجد نرو
کناره منو بچههایت بمان
همین جا نمازه جماعت بخوان
تو مولای والا مقامه منی
بدان تا قیامت امامه منی
اگرچه در خانهات هم شکست
علی خانهی تو بهشت من است
یلِ خیبر اینقدر گریه نکن
جلوی در اینقدر گریه نکن
من از اشکه مردانه دق میکنم
همین گوشهی خانه دق میکنم
مگر مُرده باشم تو گریه کنی
زمین خورده باشم تو دق کنی
تو به حد کافی پریشان شدی
همان کوچه بس بود گریان شدی
زمین خوردن من فدای سرت
کتک خوردن من فدای سرت
بر آن خون دیوار خیره نشو
به تیزیه مسمار خیره نشو
به جان علی پهلویم بهتر است
عزیزه دلم بازویم بهتر است
تو حرف از مدینه شنیدی علی
سره من خجالت کشیدی علی
حلالم کن از غم شکستی علی
تو از فاطمه راضی هستی علی
جواب کسی را نده هر چه گفت
ببین رفتنیام به زحمت نیافت
نمیمانم اینقدر ها همسرم
به زودی ازاین کوچهها میپرم
همین صبح تابوتم آماده شد
لباسه حسینت هم آماده شد
*******
مادرم دوخته با دسته شکسته نکشید
مگر این پیروهن کهنه بهائی دارد
کینه توزانه جمل خنجرشان کند شده
میزند بر بدنش هر که عصایی دارد
******
پروانه صفت چشم به تو دوخته بودند
وقتیکه که خبر دار شدم سوخته بودند
خاکستر جسمم به سره شمع فرو ریخت
این بود وفایی که من آموخته بودم
*****
اگر این چند نفر عقب بروند
چادرم را به رویت میاندازم
*****
دعای قنوته شبه فاطمه
بیا خانه را آب و جارو زدم
به عشقت خودم پشت در آمدم
خودم آمدم تا سلامت کنم
به جای همه احترامت کنم
بیا احترامت فقط با من است
جواب سلامت فقط با من است
تو خورشید زهرای این خانهای
عزیزم تو آقای این خانهای
محیای تو خانه را ساخت
علی جان بیا سُفره انداختم
بیا سیر امشب نگاهت کنم
تماشای این روی ماهت کنم
نگاه تو را از خدا خواستم
من از داره دنیا تو را خواستم
تمنای دستانه سرده منی
آقا تو دلگرمیه من تو مردِ منی
بیا چارهی حاله پروانه کن
کمی گیسوانه مرا شانه کن
اگر گیسوانم بهم ریخته
کمی کاره خانه سرم ریخته
سرم را اگر پیشه تو بستم
اگر گریه کردم کمی خستم
خیاله تو راحت رویم زرد نیست
اگر گریه هم کردم از درد نیست
که این گونه دل گیر کرده تو را
چه کس اینچنین پیر کرده تو را
به امره پیمبر عمل میکنی
بمیرم که زانو بغل میکنی
غمت را به روی شانهام بردم
نگو از غریبی مگر مُردم
ببینم تو را رو به راهی علی
بمیرم برایت الهی علی
غمت را به روی شانهام بردم
نگو از غریبی مگر مُردم
مدینه اگر نیست گریانه تو
منو بچههایم به قربانه تو
به دنیا پرستی عمل میکنن
شنیدم تو را کم محلی میکنن
اگر بیقراری به مسجد نرو
اگر غُصه داری به مسجد نرو
کناره منو بچههایت بمان
همین جا نمازه جماعت بخوان
تو مولای والا مقامه منی
بدان تا قیامت امامه منی
اگرچه در خانهات هم شکست
علی خانهی تو بهشت من است
یلِ خیبر اینقدر گریه نکن
جلوی در اینقدر گریه نکن
من از اشکه مردانه دق میکنم
همین گوشهی خانه دق میکنم
مگر مُرده باشم تو گریه کنی
زمین خورده باشم تو دق کنی
تو به حد کافی پریشان شدی
همان کوچه بس بود گریان شدی
زمین خوردن من فدای سرت
کتک خوردن من فدای سرت
بر آن خون دیوار خیره نشو
به تیزیه مسمار خیره نشو
به جان علی پهلویم بهتر است
عزیزه دلم بازویم بهتر است
تو حرف از مدینه شنیدی علی
سره من خجالت کشیدی علی
حلالم کن از غم شکستی علی
تو از فاطمه راضی هستی علی
جواب کسی را نده هر چه گفت
ببین رفتنیام به زحمت نیافت
نمیمانم اینقدر ها همسرم
به زودی ازاین کوچهها میپرم
همین صبح تابوتم آماده شد
لباسه حسینت هم آماده شد
*******
مادرم دوخته با دسته شکسته نکشید
مگر این پیروهن کهنه بهائی دارد
کینه توزانه جمل خنجرشان کند شده
میزند بر بدنش هر که عصایی دارد
******
پروانه صفت چشم به تو دوخته بودند
وقتیکه که خبر دار شدم سوخته بودند
خاکستر جسمم به سره شمع فرو ریخت
این بود وفایی که من آموخته بودم
*****
اگر این چند نفر عقب بروند
چادرم را به رویت میاندازم
*****
نظرات
نظری وجود ندارد !