امیر کرمانشاهی

باغبانی همچو من شرمنده از گل ها نشد

731
4
باغبانی همچو من شرمنده‌ی گل‌ها نشد
غنچه‌ی نشکفته‌ام گلبرگ‌هایش وا نشد

آشیانی که با هم ساختیم آتش زدند
هر چه پیغمبر سفارش کرده بود اجرا نشد

پای نامحرم نباید باز میشد در حرم
با تمام قدرتم مانع شدم اما نشد

بازویم کم‌کم چو از کار افتاد
کار با مسمار و دیوار افتاد

ضربه‌ای با پا به در زد سخت پهلویم شکست
بعد از آن زهرا برای تو دگر زهرا نشد

ریسمان را باز میکردم اگر قنفذ نبود
با قلاف تیغ محکم زد اما نشد

در میان شعله‌ها دلواپس زینب شدم
دود بود و هر چه گشتم دخترم پیدا نشد

********

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش