حاج محمود کریمی

چه بگویم که بود شان تو ای زاده ی عشق

1399
6
چه بگویم که بود شأن تو ای زاده‌ی عشق
که قُماطِ پر خونت شده سجاده‌ی عشق

تا که انگور شود می دو سه سالی بکشد
تو به شش ماه شدی ناب ترین باده‌ی عشق

علی اصغر نه! علی اکبر سوم ز حسین
عشق معراج و تو کوتاه ترین جاده‌ی عشق

دو شش ماهه کودک چو ماه و ستاره
یکی ماه روی و یکی ماه پاره

یکی کشته در بین دیوار و در شد
یکی را ز پِیکان گلو گشته پاره

اگر خواهی از این دو نام و نشانی
یکی محسن و اصغرِ شیر خواره

هنوز وقت نمازت پر تو می‌افتد
به روی شانه‌ی زینب سر تو می‌افتد

بگیر چهره ولی عاقبت که می‌دانم
نگاه من به دو پلک‌تر تو می‌افتد

کمر خمیده‌ی این خانواده پا نشوی
که باز ساقه‌ی نیلوفر تو می‌افتد

بخواب سرفه برایت بد است می‌شکنی
ترک به هر طرف پیکر تو می‌افتد

هواس من به در خانه بود می‌گفتم
اگر که در شکند بر سر تو می‌افتد

شکسته شد در و از آن به بعد میبینم
هنوز خون به روی بستر توی می‌افتد

نبود باورم اما به چشم خود دیدم
که رد شعله روی معجر تو می‌افتد

فقط سفارش پیراهن است و زیر گلو
همین که چشم تو بر دختر تو می‌افتد

حسین را تو بغل می‌کنی و می‌خوانی
چقدر لطمه به انگشتر تو می‌افتد

به زمین می‌خوری و می‌بینی
درست پیش سرت مادر تو می‌افتد

**********

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش