نهال بودم و بی تو به جان من تبر افتاد
1331
3
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: مجلس اول فاطمیه
- سال: 1396
نهالی بودم و بی تو به جان من تبر افتاد
من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر افتاد
کویر نان خشک و بود و عمه آن راه هم تَصَدُق کرد
کمی به ما خرما دادند آن هم در سفر افتاد
پدر پدر در شانه هایم درد دارد می کُشَد من را
لباسم راه راه است آه رَده چوبِ تَر افتاد
شبیه مادرت است پس از دستی که بالا رفت
شبیه مادرت هستم پس از روزی که در افتاد
ندیدی شاخهی نخلی که میسوزد چه میپیچد
ولی روی سره مایی چند شعله ور افتاد
اگر در راه می ماندم جوابش بود با عمه
خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر افتاد
تو را آورد از قصر و به این ویرانه پرتت کرد
دوید عمه ولی قبلش طَبَق افتاد سر افتاد
سرت در طشت زر بود و فقط میزد فقط میزد
به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر افتاد
******
اینجا چقدر دور و بَرَم داد میکشند
افتاد هر جا گُذَرَم داد میکشند
از نیزه دارها که توقع نداشتم
طفلان شام هم به سرم داد میکشند
بَر میخورد به من چِقدر بر سره رباب
تا ناله میزد پسرم داد میکشند
با این طناب حق بده من هم زمین خورم
وقتی نمیشود بِپرم داد میکشم
میمانَم از مسیر که قدری نفس کشم
تا تیر میکشد کمرم داد میکشم
زنجیر بر نیزه بودی و دله من رفت
عمه گفت آهسته بگو پدرم داد میکشم
*********
نمیشود که بخوابی میپَری
هی وقت خواب روی سرم میپَری
چرا رنگ لبت رنگ ارغوان است
گمانم جای جوبِ خِیزَران است
فهمیدم در این شهر معنای سیلیام را
با پشت دست خوردم دندان شیریام
گفتم به بلبلی که دوای فِرات چیست
از شاخِ گل فِتاد و به خاک و تپید و مُرد
********
من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر افتاد
کویر نان خشک و بود و عمه آن راه هم تَصَدُق کرد
کمی به ما خرما دادند آن هم در سفر افتاد
پدر پدر در شانه هایم درد دارد می کُشَد من را
لباسم راه راه است آه رَده چوبِ تَر افتاد
شبیه مادرت است پس از دستی که بالا رفت
شبیه مادرت هستم پس از روزی که در افتاد
ندیدی شاخهی نخلی که میسوزد چه میپیچد
ولی روی سره مایی چند شعله ور افتاد
اگر در راه می ماندم جوابش بود با عمه
خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر افتاد
تو را آورد از قصر و به این ویرانه پرتت کرد
دوید عمه ولی قبلش طَبَق افتاد سر افتاد
سرت در طشت زر بود و فقط میزد فقط میزد
به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر افتاد
******
اینجا چقدر دور و بَرَم داد میکشند
افتاد هر جا گُذَرَم داد میکشند
از نیزه دارها که توقع نداشتم
طفلان شام هم به سرم داد میکشند
بَر میخورد به من چِقدر بر سره رباب
تا ناله میزد پسرم داد میکشند
با این طناب حق بده من هم زمین خورم
وقتی نمیشود بِپرم داد میکشم
میمانَم از مسیر که قدری نفس کشم
تا تیر میکشد کمرم داد میکشم
زنجیر بر نیزه بودی و دله من رفت
عمه گفت آهسته بگو پدرم داد میکشم
*********
نمیشود که بخوابی میپَری
هی وقت خواب روی سرم میپَری
چرا رنگ لبت رنگ ارغوان است
گمانم جای جوبِ خِیزَران است
فهمیدم در این شهر معنای سیلیام را
با پشت دست خوردم دندان شیریام
گفتم به بلبلی که دوای فِرات چیست
از شاخِ گل فِتاد و به خاک و تپید و مُرد
********
نظرات
نظری وجود ندارد !