لب نگار كه باشد رطب حرام بود
1970
22
- ذاکر: میثم مطیعی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: پیامبر اعظم (ص)
- مناسبت: ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام
- سال: 1396
لب نگار كه باشد رُطب حرام بُود
زمان واجبمان مستحب حرام بُود
فقيه نيستم اما به تجربه ديدم
بدون عشق، مناجات شب حرام بُود
اگر كه هست طبيبم طبيب دَوّاري
به من معالجهي در مطب حرام بُود
بر آنكه دشمن اولاد توست نيست عجب
كه نُطفهاش نسب اندر نسب حرام بُود
تو مرد ظرف شناسي و مِهر اولادت
عجم كه هست براي عرب حرام بود
تو مُقتداي تمام بزرگ مرداني
رسول اعظم امام بزرگ مرداني
تو را در كمال نوشتند يارسول الله
بزرگ آل نوشتند يا رسول الله
تو آفريده شدي و سَرآمدت گفتند
هزار مرتبه اَحسن به ايزدت گفتند
تو را به سَمت زمين با نسيم آوردند
تو آمدي و ملائك خوش آمدت گفتند
نشان دهندهي معصوميه قبيله توست
اگر كه قُّبهي خضرا به گنبدت گفتند
تمام آل عبا كُلّنا محمّد بود
تو عين نوري و در رفت و آمدت گفتند
اگر چه يك نفري، جمع چهارده نفري
تو را محمّد و آل محمّدت گفتند
شب ولادتت اي يار ميكنم خيرات
نثار مَقدم خير تو چهارده صلوات
براي خُلق تو بايد كُنند تحسينت
نشد مشاهده شصت و سه سال نفرينت
از آن طرف تو اگر نور آخرين هستي
نوشتهاند از اين سو تو را نخستينت
هزار و سيصد و هشتاد و چندمين سال است
شديم كوچه نشينت، شديم مسكينت
شديم ريزه خور سفرههاي سيّديات
گداي سُفرهي هر سال چهارده سينت
تو آمدي كه علي را فقط ببيني و بس
ندادهاند به جز ديدهي خدا بينت
يتيم مكهاي اما بزرگ دنيايي
اگر چه خاك نشيني، هميشه بالايي
مرا اويس شدن در هواي تو كافيست
اگر چه باز نديدم، دعاي تو كافيست
همين كه بوي تو را در مدينه حس كردم
لبم رسيد به خاك سراي تو كافيست
چه حاجتي به پسر داري اي بزرگ قريش
همين كه فاطمه داري براي تو كافيست
همين كه اوّل هر صبح پيش زهرايي
براي روشني لحظههاي تو كافي ست
تو آن پيمبر دنباله داري و بعدت
اگر عليِ تو باشد به جاي تو كافي ست
قسم به اشهد ان لااله الا الله
تو آمدي كه بگويي علي وليالله
تو آمدي و ترحّم شدند دخترها
چقدر صاحب دختر شدند مادرها
تو آمدي و رعيّت شكوه عبد گرفت
بدين طريق چه آقا شدند نوكرها
خداي خوب به جاي خداي چوب نشست
و با اذان تو بالا گرفت باورها
بگو: مدينهي علمي، علي در آن است
بگو: كه واجب عينيست حرمت درها
بريز شيره پيغمبري به كام حسين
كه از حسين بيايد علياكبرها
زمان گذشت زمان ظهور ديگر شد
حسين مني انا من حسين اكبر شد
هزار حضرت مريم كنيز مادر توست
تو را بس است همين كه بتول، دختر توست
به دختران فلان و فلان نيازي نيست
اگر خديجه والا مقام همسر توست
علي و فاطمه دو رحمت خداوندي
براي عالم دنيا و صبح محشر توست
به يك عروج تو جبريل از نفس افتاد
خبر نداشت كه اين تازه اوج يك پَر توست
به عرش رفتي و ماندي در آن تقّرب محض
خدا برابر تو يا علي برابر توست
تو با علي جريان ساز شيعهايد، اما
شناسنامهي شيعه به نام جعفر توست
هميشه شكر چنين نعمتي روي لب ماست
كه جعفر بن محمد رئيس مذهب ماست
***********
شاعر: علي اكبر لطيفيان
زمان واجبمان مستحب حرام بُود
فقيه نيستم اما به تجربه ديدم
بدون عشق، مناجات شب حرام بُود
اگر كه هست طبيبم طبيب دَوّاري
به من معالجهي در مطب حرام بُود
بر آنكه دشمن اولاد توست نيست عجب
كه نُطفهاش نسب اندر نسب حرام بُود
تو مرد ظرف شناسي و مِهر اولادت
عجم كه هست براي عرب حرام بود
تو مُقتداي تمام بزرگ مرداني
رسول اعظم امام بزرگ مرداني
تو را در كمال نوشتند يارسول الله
بزرگ آل نوشتند يا رسول الله
تو آفريده شدي و سَرآمدت گفتند
هزار مرتبه اَحسن به ايزدت گفتند
تو را به سَمت زمين با نسيم آوردند
تو آمدي و ملائك خوش آمدت گفتند
نشان دهندهي معصوميه قبيله توست
اگر كه قُّبهي خضرا به گنبدت گفتند
تمام آل عبا كُلّنا محمّد بود
تو عين نوري و در رفت و آمدت گفتند
اگر چه يك نفري، جمع چهارده نفري
تو را محمّد و آل محمّدت گفتند
شب ولادتت اي يار ميكنم خيرات
نثار مَقدم خير تو چهارده صلوات
براي خُلق تو بايد كُنند تحسينت
نشد مشاهده شصت و سه سال نفرينت
از آن طرف تو اگر نور آخرين هستي
نوشتهاند از اين سو تو را نخستينت
هزار و سيصد و هشتاد و چندمين سال است
شديم كوچه نشينت، شديم مسكينت
شديم ريزه خور سفرههاي سيّديات
گداي سُفرهي هر سال چهارده سينت
تو آمدي كه علي را فقط ببيني و بس
ندادهاند به جز ديدهي خدا بينت
يتيم مكهاي اما بزرگ دنيايي
اگر چه خاك نشيني، هميشه بالايي
مرا اويس شدن در هواي تو كافيست
اگر چه باز نديدم، دعاي تو كافيست
همين كه بوي تو را در مدينه حس كردم
لبم رسيد به خاك سراي تو كافيست
چه حاجتي به پسر داري اي بزرگ قريش
همين كه فاطمه داري براي تو كافيست
همين كه اوّل هر صبح پيش زهرايي
براي روشني لحظههاي تو كافي ست
تو آن پيمبر دنباله داري و بعدت
اگر عليِ تو باشد به جاي تو كافي ست
قسم به اشهد ان لااله الا الله
تو آمدي كه بگويي علي وليالله
تو آمدي و ترحّم شدند دخترها
چقدر صاحب دختر شدند مادرها
تو آمدي و رعيّت شكوه عبد گرفت
بدين طريق چه آقا شدند نوكرها
خداي خوب به جاي خداي چوب نشست
و با اذان تو بالا گرفت باورها
بگو: مدينهي علمي، علي در آن است
بگو: كه واجب عينيست حرمت درها
بريز شيره پيغمبري به كام حسين
كه از حسين بيايد علياكبرها
زمان گذشت زمان ظهور ديگر شد
حسين مني انا من حسين اكبر شد
هزار حضرت مريم كنيز مادر توست
تو را بس است همين كه بتول، دختر توست
به دختران فلان و فلان نيازي نيست
اگر خديجه والا مقام همسر توست
علي و فاطمه دو رحمت خداوندي
براي عالم دنيا و صبح محشر توست
به يك عروج تو جبريل از نفس افتاد
خبر نداشت كه اين تازه اوج يك پَر توست
به عرش رفتي و ماندي در آن تقّرب محض
خدا برابر تو يا علي برابر توست
تو با علي جريان ساز شيعهايد، اما
شناسنامهي شيعه به نام جعفر توست
هميشه شكر چنين نعمتي روي لب ماست
كه جعفر بن محمد رئيس مذهب ماست
***********
شاعر: علي اكبر لطيفيان
نظرات
نظری وجود ندارد !