ای وقار تو وقار پنج تن
1689
12
- ذاکر: حسین طاهری
- سبک: واحد
- موضوع: حضرت زینب (س)
- سال: 1395
ای وقار تو وقارِ پنج تن
گردش تو در مدار پنج تن
خطبههایت، ذوالفقار پنج تن
ای همه دار و ندار پنج تن
عفّت و شرم و حیا پابست تو
آسمانها و زمین در دست تو
احترامات تو پا برجا که هست
ما مگر مردیم این جانها که هست
ذوالفقار حضرت مولا که هست
بر حریمت پرچم سقا که هست
نبش قبر تو خیال باطل است
قبلۀ دلها به سویت مایل است
ای نَمای تو نَمای مرتضی
آیههای انّمای مرتضی
زینتی هستی برای مرتضی
خطبههایت خطبههای مرتضی
ذوالفقار نُطق تو کولاک کرد
کوفیان را یک به یک در خاک کرد
نذر کردی با برادر باشی و
پای به پای او مکرّر باشی و
حافظ اسرار مادر باشی و
یک تنه مانند لشگر باشی و
هدیهات تقدیم بر ارباب شد
دسته گلهایت گلاب ناب شد
ای عقیله عقلها حیران توست
آفرینش بیتی از دیوان توست
دستها بر رشتۀ دامان توست
شهر کوفه گوش بر فرمان توست
اُسکُتوا گفتی همه ساکت شدند
زنگها بی زمزمه ساکت شدند
مرتضای دوم مایی شما
انعکاس نور زهرایی شما
نقطۀ عطف تولّایی شما
راوی الّا جمیلایی شما
ای خلیله ای که هستی بت شکن
جای زینب مینویسم شیر زن
کعبۀ ماتم شدی یک سال و نیم
مو سفید و خم شدی یک سال و نیم
سوختی و کم شدی یک سال و نیم
وارثِ آدم شدی یک سال و نیم
گریههایت سوزناک و آتشین
روضه میخواندی دمِ آخر چنین
ای برادر سایۀ روی سرم
ای حسین جان ای غریب مادرم
رفتی و بی تو بدون یاورم
بی علمدار و علیِ اکبرم
مثل تو در زیر نور آفتاب
پهن کردم بسترم را با شتاب
یادم آمد از حرم دل کندنت
بوسههای مادرم بر گردنت
یادم آمد زخم های بر تنت
با تماشای گل پیراهنت
خاطرات کربلایت زنده شد
کوفه و شام بلایت زنده شد
کوچه و بازار شام ای وای وای
سنگهای پشت بام ای وای وای
هتک حرمت بر امام ای وای وای
مردمان بی مرام ای وای
دشمنت با حیاییِ تمام
خیزران میزد به لبهایت مدام
شاعر: محمد فردوسی
****
گردش تو در مدار پنج تن
خطبههایت، ذوالفقار پنج تن
ای همه دار و ندار پنج تن
عفّت و شرم و حیا پابست تو
آسمانها و زمین در دست تو
احترامات تو پا برجا که هست
ما مگر مردیم این جانها که هست
ذوالفقار حضرت مولا که هست
بر حریمت پرچم سقا که هست
نبش قبر تو خیال باطل است
قبلۀ دلها به سویت مایل است
ای نَمای تو نَمای مرتضی
آیههای انّمای مرتضی
زینتی هستی برای مرتضی
خطبههایت خطبههای مرتضی
ذوالفقار نُطق تو کولاک کرد
کوفیان را یک به یک در خاک کرد
نذر کردی با برادر باشی و
پای به پای او مکرّر باشی و
حافظ اسرار مادر باشی و
یک تنه مانند لشگر باشی و
هدیهات تقدیم بر ارباب شد
دسته گلهایت گلاب ناب شد
ای عقیله عقلها حیران توست
آفرینش بیتی از دیوان توست
دستها بر رشتۀ دامان توست
شهر کوفه گوش بر فرمان توست
اُسکُتوا گفتی همه ساکت شدند
زنگها بی زمزمه ساکت شدند
مرتضای دوم مایی شما
انعکاس نور زهرایی شما
نقطۀ عطف تولّایی شما
راوی الّا جمیلایی شما
ای خلیله ای که هستی بت شکن
جای زینب مینویسم شیر زن
کعبۀ ماتم شدی یک سال و نیم
مو سفید و خم شدی یک سال و نیم
سوختی و کم شدی یک سال و نیم
وارثِ آدم شدی یک سال و نیم
گریههایت سوزناک و آتشین
روضه میخواندی دمِ آخر چنین
ای برادر سایۀ روی سرم
ای حسین جان ای غریب مادرم
رفتی و بی تو بدون یاورم
بی علمدار و علیِ اکبرم
مثل تو در زیر نور آفتاب
پهن کردم بسترم را با شتاب
یادم آمد از حرم دل کندنت
بوسههای مادرم بر گردنت
یادم آمد زخم های بر تنت
با تماشای گل پیراهنت
خاطرات کربلایت زنده شد
کوفه و شام بلایت زنده شد
کوچه و بازار شام ای وای وای
سنگهای پشت بام ای وای وای
هتک حرمت بر امام ای وای وای
مردمان بی مرام ای وای
دشمنت با حیاییِ تمام
خیزران میزد به لبهایت مدام
شاعر: محمد فردوسی
****
نظرات
نظری وجود ندارد !