حاج محمدرضا طاهری

حسین جان چرا حرف رفتن اومد رو لب تو

1609
6
حسین جان چرا حرف رفتن اومد رو لب تو
حسین جان می‌ترسم از این اشک نیمه شب تو

حسین جان وصیت نکن می‌میره زینب تو حسین جان
می‌دونی یه روزم تحمل ندارم نباشی

می‌دونی چقدر سخت تو کوفه انگشت نما شی
می‌دونی هنوز زودِ از خونوادت جدا شی

حسین جان...

عزیزم دم اخری سختِ روت و ببوسم
عزیزم جلو تر از اون پنجه موت و ببوسم

عزیزم یه قولی بده که گلوت و ببوسم
عزیزم نگو که تو گودال به غارت میره پیرهن تو

نگو که با اسبای جنگی میان رو تن تو
نگو که میزارن یه خنجر زیر گردن تو

حسین وای...

دعا کن رو نیزه نبینم جیگر گوشه هام و
دعا کن نخندن به من تا دیدن گریه هام و

دعا کن نبینن شلوغی بازار شام و
دعا کن الهی نبینی اسیرم به دستم طنابه

الهی نبینی چقدر بی تو حالم خرابه
الهی نبینی که زینب تو بزم شرابه

حسین وای...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش