مَصونم، بیمهام، مَنصوبِ دربارِ حسینم من
152
1
- ذاکر: حاج سعید حدادیان
- سبک: شعر اول
- موضوع: امام حسین (ع)
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
مَصونم، بیمهام، مَنصوبِ دربارِ حسینم من
غلامم، نوکرم، عمری گرفتارِ حسینم من
مرا از برزخ و دوزخ چه ترسانی که با تُربت
همان همسایۀ دیرین دلدارِ حسینم من
نه شعر و نظم میگویم نه راه خصم میپویم
روایت دارد این حرفم که انصارِ حسینم من
به قرآن در ازل پروندهام قالو بلایی شد
حسینی ها گرفتارم گرفتارِ حسینم من
بگو با یوسفِ کنعان که از بازار برگردد
قسم بر یوسفِ زهرا خریدار حسینم من
به منصورِ مَلک گویم نداری طاقت روضه
من از گودال میآیم، عزادار حسینم من
من از صُلبِ پدر، از بطنِ مادر کربلاییام
قسم بر خواهرش زینب، که غمخوارِ حسینم من
مرا صوت الحزین از حنجرِ مظلومه میآید
به ناله باعثِ گرمی بازارِ حسینم من
رقیه خانهات آباد ما را مبتلا کردی
چه شبها گوشۀ ویرانه بیدارِ حسینم من
شبیه مادرِ داغِ جوان دیده که میگریم
به غمهای علی اکبر مددکارِ حسینم من
الا ای اهلِ عالم یا لثارت الحسین آمد
زِ خود پرسیم هر دم تا کجا یارِ حسینم من؟
***
شکسته قلب زمین و زمان، بریده نفس
برای حادثهای عَن قریب، دلواپس
بریده شاهرگِ کربلا به تیغِ گناه
فرات سرزده از چشمهای مانده به راه
هزار حادثۀ سخت، قد علم کرده است
و رگ به گردن شمشیرها، ورم کرده است
شمیمِ تازهای افتاده است بر جانت
بهشت آمده در بزمِ عیدِ قربانت
تو کوه حادثهای، سربلندِ طاقتها
که سرکشیده، به عرش ارتفاعِ سوزانت
به آسمان بفرست آیههای صبرت را
دو تا ستاره که پروردهای به دامانت
لباسِ رزم بپوشان و سخت محکم کن
حمایل دو پسر را به رسمِ ایمانت
به نامِ صبرِ تو تاریخ، زنده میماند
مباد دیده شود اشکهای لرزانت
هنوز خیره به میدانی و توان داری
و خاک و آتش و خون و عطش پریشانت
***
غلامم، نوکرم، عمری گرفتارِ حسینم من
مرا از برزخ و دوزخ چه ترسانی که با تُربت
همان همسایۀ دیرین دلدارِ حسینم من
نه شعر و نظم میگویم نه راه خصم میپویم
روایت دارد این حرفم که انصارِ حسینم من
به قرآن در ازل پروندهام قالو بلایی شد
حسینی ها گرفتارم گرفتارِ حسینم من
بگو با یوسفِ کنعان که از بازار برگردد
قسم بر یوسفِ زهرا خریدار حسینم من
به منصورِ مَلک گویم نداری طاقت روضه
من از گودال میآیم، عزادار حسینم من
من از صُلبِ پدر، از بطنِ مادر کربلاییام
قسم بر خواهرش زینب، که غمخوارِ حسینم من
مرا صوت الحزین از حنجرِ مظلومه میآید
به ناله باعثِ گرمی بازارِ حسینم من
رقیه خانهات آباد ما را مبتلا کردی
چه شبها گوشۀ ویرانه بیدارِ حسینم من
شبیه مادرِ داغِ جوان دیده که میگریم
به غمهای علی اکبر مددکارِ حسینم من
الا ای اهلِ عالم یا لثارت الحسین آمد
زِ خود پرسیم هر دم تا کجا یارِ حسینم من؟
***
شکسته قلب زمین و زمان، بریده نفس
برای حادثهای عَن قریب، دلواپس
بریده شاهرگِ کربلا به تیغِ گناه
فرات سرزده از چشمهای مانده به راه
هزار حادثۀ سخت، قد علم کرده است
و رگ به گردن شمشیرها، ورم کرده است
شمیمِ تازهای افتاده است بر جانت
بهشت آمده در بزمِ عیدِ قربانت
تو کوه حادثهای، سربلندِ طاقتها
که سرکشیده، به عرش ارتفاعِ سوزانت
به آسمان بفرست آیههای صبرت را
دو تا ستاره که پروردهای به دامانت
لباسِ رزم بپوشان و سخت محکم کن
حمایل دو پسر را به رسمِ ایمانت
به نامِ صبرِ تو تاریخ، زنده میماند
مباد دیده شود اشکهای لرزانت
هنوز خیره به میدانی و توان داری
و خاک و آتش و خون و عطش پریشانت
***
نظرات
نظری وجود ندارد !