ماه محرم رسیده شور بپا کن
1612
2
- ذاکر: حاج سعید حدادیان
- سبک: شعر اول
- موضوع: محرم
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
ماه محرم رسیده شور بپا کن
خود را در گوشهای زِ میکده جا کن
جامِ تهی را پر از شرابِ لقا کن
دیده و دل را مقیمِ کرببلا کن
اهلِ محرم، بدون توبه نَمیرد
خواهی اگر فاطمه تو را بپذیرد
دست تو را در عزا، حسین بگیرد
اوّل رو جانبِ امام رضا کن
دیده و دل را مقیمِ کربوبلا کن
باد بزن شعلههای آتشِ غم را
باز برآور در اعتزاز علم را
شاد کن ای دل، مدافعانِ حرم را
اول هر روضه یاد از شهدا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
قافلۀ دوست رفت باز نمانی
باید خود را به آسمان برسانی
ای دل اگر عاشقِ امامِ زمانی
گریه برای حسین، صبح و مسا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
ای همۀ کائنات مرثیه خوانت
مرثیه خوانان طفل و پیر و جوانانت
عالمِ خلقت نشسته بر سرِ خوانت
نام مرا هم کنار سفره صدا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
ای پسرِ فاطمه حقیقتِ قرآن
در هدف تو عیان کرامتِ انسان
آمدهام در ره تو بگذرم از جان
دست مرا هم بگیر و خرج خدا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
جان به فدای نمازِ صبحِ بُریرت
مستِ نگاهت فقط نبوده زهیرت
فیض ز چشم تو برده راهبِ دیرت
درد مرا با نگاه خویش دوا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
ای سرِ سردارها فتاده به راهت
ای شده در کربلا زِ نورِ نگاهت
قبلۀ خورشیدها غلامِ سیاهت
ما را مثل غلام خویش سوا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
***
خود را در گوشهای زِ میکده جا کن
جامِ تهی را پر از شرابِ لقا کن
دیده و دل را مقیمِ کرببلا کن
اهلِ محرم، بدون توبه نَمیرد
خواهی اگر فاطمه تو را بپذیرد
دست تو را در عزا، حسین بگیرد
اوّل رو جانبِ امام رضا کن
دیده و دل را مقیمِ کربوبلا کن
باد بزن شعلههای آتشِ غم را
باز برآور در اعتزاز علم را
شاد کن ای دل، مدافعانِ حرم را
اول هر روضه یاد از شهدا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
قافلۀ دوست رفت باز نمانی
باید خود را به آسمان برسانی
ای دل اگر عاشقِ امامِ زمانی
گریه برای حسین، صبح و مسا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
ای همۀ کائنات مرثیه خوانت
مرثیه خوانان طفل و پیر و جوانانت
عالمِ خلقت نشسته بر سرِ خوانت
نام مرا هم کنار سفره صدا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
ای پسرِ فاطمه حقیقتِ قرآن
در هدف تو عیان کرامتِ انسان
آمدهام در ره تو بگذرم از جان
دست مرا هم بگیر و خرج خدا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
جان به فدای نمازِ صبحِ بُریرت
مستِ نگاهت فقط نبوده زهیرت
فیض ز چشم تو برده راهبِ دیرت
درد مرا با نگاه خویش دوا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
ای سرِ سردارها فتاده به راهت
ای شده در کربلا زِ نورِ نگاهت
قبلۀ خورشیدها غلامِ سیاهت
ما را مثل غلام خویش سوا کن
دیده و دل را مقیم کربوبلا کن
***
نظرات
نظری وجود ندارد !