جواد مقدم

تو از بس تو خیمه زدی دست و پا

1381
8
تو از بس تو خیمه زدی دست و پا
بابات اومد و برد تو میدون تورو

و ان تَرحَمونی به جایی رسید
که کشتند یه مشت نا مسلمون تورو

دیگه مادرت خیلی تنها میشه
میمونه رباب و عذاب و غمت

بهت قول میدم که از روی نی
دوباره در آغوش میگیرمت

شد این شش ماهی که بودی پیشم
پر از روز های پر از خاطره

همین گاهواره برام کافیه
بزاره که تنهایی یادم بره

لالایی لالایی لالایی علی
***

چقدر آرزو ها که داشتم برات
میخواستم بشی یک یَلِ حیدری

چقدر دوست داشتم یه روزی برام
بخونی اذونِ علی اکبری

چقدر آرزو ها که داشتم ولی
همه آرزو هام شدن یک سراب

حالا باسرت رو نیزه علی
میشی سایه بونی برای رباب

تو رفتی و امیدم از دست رفت
دیگه کار خیمه میشه یک سره

دعا میکنم عصرِ روز دهم
الهی که گهواره غارت نره

لالایی لالایی لالایی علی
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش