سیدرضا نریمانی

پرچمت افتاد و این قصه توانم را گرفت

1527
16
پرچمت افتاد و این قصه توانم را گرفت
چشم پر خون تو نور دیدگانم را گرفت

دست بی رحمی میانِ ابروانت را شکافت
با عمودت بر زمین زد آسمانم را گرفت

کاسه ها از دست ها افتاد یک یک بر زمین
مشک افتاد و اُمید کودکانم را گرفت

ارباً ارباً دیدن اکبر، امانم را برید
قطعه قطعه دیدن عباس، جانم را گرفت

ای الهی بشکند دست حَکیم ابن طُفِیل
کاین چنین از من عَلمدار جوانم را گرفت

تا که خواباندم عمود خیمه ات را بر زمین
ترس از سیلی، وجود دخترانم را گرفت

قبل از این سمت حرم دشمن نگاه چپ نکرد
وای بر زینب که دشمن پاسبانم را گرفت

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش