سیدرضا نریمانی

وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید

1627
14
وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید

خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم
گفتم به طوئه، تا که پشت در نیاید

سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا
خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید

دیر است اما کاش می‌شد تا عقیله
شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید

بر پُشتِ دستم می‌زنم دیدی چه کردم؟
هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید
***
ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست
بی آبروها آبرویم رفت از دست

در کوچه ها بر خاک‌ها رویم کشیدند
در را شکستند و به پهلویم کشیدند

در پیشِ زن‌هاشان غرورم را شکستند
با پا زدن‌هاشان غرورم را شکستند

از بس که زخمم می‌زدند از حال رفتم
بینِ جماعت بودم و گودال رفتم

عمامه‌ی من را که غارت کرد نامرد
با نیزه ای آمد جسارت کرد نامرد

دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد
دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد

طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند
آقا جسارت را به دندانت نبینند

با سنگ‌های خود سرِ من را شکستند
انگشتِ بی‌انگشترِ من را شکستند

ای کاش می‌شد لحظه‌ی آخر نیاید
یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید

وای از دلِ زینب چه می‌آید سرِ او
وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید

یا لااقل دنبالِ این، هشتاد خانم
نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید

بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است
هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش