سید مجید بنی فاطمه

تفسیرِ عشق، درسِ الفبای کربلاست

1121
0
تفسیرِ عشق، درسِ الفبای کربلاست
لب تشنه خضر در پی صحرای کربلاست

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
نیل و فرات تشنۀ موسای کربلاست

عیسی به عرش رفت، ولی روضه خواند و گفت
عریان به روی خاک مسیحای کربلاست

باید علی شود زکریّای کربلا
وقتی که روی نِی سر یحیای کربلاست

بعد از گذشت این همه سال از شهادتش
خلقت هنوز مات معمّای کربلاست

ای باخبر ز سرّ معما شما بگو
ای روضه‌خوانِ ناحیه، آقا شما بگو

آهی بکش به باد بده دودمان ما
شعری بخوان که شعله بیفتد به جان ما

صمصام انتقام خدا صبرمان دهد
یک شب اگر شما بشوی روضه‌خوان ما

تاریخ را ورق بزن از کربلا بگو
برگرد چارده سده پیش از زمان ما

این خون نوشته‌ای که تو خواندیش ناحیه
این بی‌کسی که باد فدایش کسان ما

این روضه‌های باز که با السّلام‌هاش
لکنت گرفته است سراپا زبان ما

شأن نزول کیست که خون گریه می‌کنی
ای کاش دشنه بگذرد از استخوان ما

ارباب مقتل، عازم آن سوی نیزه‌هاست
ای وای بر دلم، سندش روی نیزه‌هاست

آقا نوشته‌اند که جدت کفن نداشت
گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت

از پای‌کوب اسب سواران شنیده‌ام
بردند روی نیزه سری را که تن نداشت

پیچیده بود در خودش از آتش عطش
داغی که داشت در جگر خود حسن نداشت

انگشتری که با خودش آورده بود کو
ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت

چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه‌ها
همراه کاروان خود ای کاش زن نداشت

حق با شماست شام و سحر گریه می‌کنید
جای سرشک، خون جگر گریه می‌کنید

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش