دوست دارم که ترکِ لاف کنم
1792
2
- ذاکر: حنیف طاهری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زینب (س)
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
دوست دارم که ترکِ لاف کنم
خلوتی رفته اعتکاف کنم
بشوم مْحرم حریم دمشق
کعبة عشق را طواف کنم
سخن از کاف و ها و یا گویم
صحبت از عین وشین وقاف کنم
حرف از معنی حجاب زنم
یاد از بانوی عفاف کنم
اولین حرف و آخرین مطلب
السلام علیک یا زینب
السلام ای ملیکة الدنیا
السلام ای شفیعة العقبا
السلام ای نبیرۀ یاسین
السلام ای نتیجۀ طاها
السلام ای سلالة الحیدر
السلام ای سلیلة الزهرا
السلام ای حسن زِ پا تا سر
السلام ای حسین سر تا پا
بردهای نور عین و عین نور
تو از این پنج تن فیضِ حضور
ای تو ناموسِ ایزد متعال
مای افتخار احمد وآل
فاطمی عصمت و علی خصلت
مجتبی سیرت وحسین کمال
ای حریم تو احسن المأمن
وی مدیح تو افضل الاعمال
دم زِ تو میزنیم در همه دم
یاد تو میکنیم در همه حال
ای که یادت نمیرود از یاد
پدر و مادرم فدای تو باد
فاطمه زاده و علی حسَبی
علوی زاد و فاطمی نسبی
کرمت شامل رجال و نساء
حرمت مستجار شیخ ونبی
ای ملقب به زینِ أب زینب
تو سزاوار اینچنین این لقبی
زینبت خوانده است گرچه خدا
به خدا زِین جد و اُم وابی
ای تو آئینة صفات حق
عفت تام، عصمت مطلق
خطبههایت مبلغ مکتب
گریههایت مروج مذهب
از تو باید سرود در هر روز
بر تو باید گریست در هر شب
چه بگویم که در رسالة عشق
عشق فتوا دهد بر این مطلب
با ادب با وضو بباید برد
نام علیا محذرة زینب
وه که نامت به وحی تمثیل است
زانکه نامآور تو جبریل است
ای خداوندِ عشق یا زینب
عبد در بند عشق یا زینب
گر نبود عشق تو جدا میگشت
بند از بند عشق یا زینب
زیر و رو کردهایم کون و مکان
نیست مانند عشق یا زینب
عشق اگر عشق توست ما همهائیم
آرزومندِ عشق یا زینب
کیستی ای به عشق سنگِ محک
عشق را با تو هست حقِ نمک
عقل، مجنون توست سیدتی
عشق مفتون توست سیدتی
ماندگار است تا ابد اسلام
لیک مدیون توست سیدتی
حج و صوم و صلوه و خُمس و زکات
همه مرهون توست سیدتی
نه فقط کربلا و کوفه و شام
کعبه ممنون توست سیدتی
همه هستی خود فدا کردی
دین خود را به دین ادا کردی
محو صبر تو حضرت ایوب
ماتِ اشک تو یوسف و یعقوب
یاد تو در ضمیرِ جان محفوظ
نام تو در کتابِ دل مکتوب
گرد و خاک حریم پاک تو را
حور با گیسویش کند جاروب
توئی آنکس که بس مصیبت دید
شد به ام المصائبی منصوب
چه مصائب که پیر کرده تو را
بلکه از عمر، سیر کرده تو را
آنکه از بار غم خمیده توئی
داغ بر روی داغ دیده توئی
آنکه هم بوده مادر دو شهید
هم شده مادرش شهیده توئی
آنکه از خیمهگاه تا گودال
همة راه را دویده توئی
آنکه فریاد وا حسینایش
از زمین بر فلک رسیده توئی
توئی آن زن که رفت مردانه
کوفه زندان و شام، ویرانه
توئی آن بانوئی که فاضله بود
بری از نقص بود و کامله بود
توئی آن بانوئی که در دل شب
گرم راز و نیاز و نافله بود
توئی آن بانوئی که بر لب او
نه گلایه، نه شکوه، نه گله بود
توئی آن بانوئی که چل منزل
در اسیری امیر قافله بود
راه را با حسین کردی طی
تو به محمل، حسین بر سرِ نی
چون که میرفتی ای علی رفتار
به سوی قبرِ احمد مختار
تا حریمِ رسول اکرم بود
پیشگاه تو حیدر کرار
هم حسن همرهت بُدی زِ یمین
هم حسین از پیت شدی زِ یسار
تو کجا روی ناقة عریان
تو کجا بین کوچه و بازار
خاطر عاطر تو آزردند
بزم نامحرمان تو را بردند
ای مهین جلوة دلارائی
وی بهین اسوة شکیبائی
ما همه ذرّه و تو خورشیدی
ما همه قطره و تو دریائی
ای وجودت مَطاف درد و غم
در لقب، کعبه الرزایائی
آنهمه داغ دیدی و گفتی
من ندیدم به غیر زیبائی
همه مبهوت و مات بینش تو
آفرینها بر آفرینش تو
گر شود صبر با تو رو در رو
پیش پای تو میزند زانو
صابران را تو بهترین اسوه
شاکران را تو بهترین الگو
دردِ جان را محبتت درمان
زخمِ دل را ولایتت دارو
ما فقیر تو و تو مستغنی
ما گدای تو تو شهبانو
هر چه هستیم خوب یا که بدیم
چنگ بر تار معجر تو زدیم
من کجا مدح دختِ دختِ رسول
ناز پروردة علی و بتول
ای عقیله میان هاشمیان
عاجز از درک تو تمام عقول
تا بیایم به آستان بوسی
کی به من میدهی تو اذن دخول
به سر آمد مدیحه و پایش
بزن از راه مِهر، مُهر قبول
تربتم لیک ،کمترم از خاک
باد ارواح العالمین بفِداک
***
خلوتی رفته اعتکاف کنم
بشوم مْحرم حریم دمشق
کعبة عشق را طواف کنم
سخن از کاف و ها و یا گویم
صحبت از عین وشین وقاف کنم
حرف از معنی حجاب زنم
یاد از بانوی عفاف کنم
اولین حرف و آخرین مطلب
السلام علیک یا زینب
السلام ای ملیکة الدنیا
السلام ای شفیعة العقبا
السلام ای نبیرۀ یاسین
السلام ای نتیجۀ طاها
السلام ای سلالة الحیدر
السلام ای سلیلة الزهرا
السلام ای حسن زِ پا تا سر
السلام ای حسین سر تا پا
بردهای نور عین و عین نور
تو از این پنج تن فیضِ حضور
ای تو ناموسِ ایزد متعال
مای افتخار احمد وآل
فاطمی عصمت و علی خصلت
مجتبی سیرت وحسین کمال
ای حریم تو احسن المأمن
وی مدیح تو افضل الاعمال
دم زِ تو میزنیم در همه دم
یاد تو میکنیم در همه حال
ای که یادت نمیرود از یاد
پدر و مادرم فدای تو باد
فاطمه زاده و علی حسَبی
علوی زاد و فاطمی نسبی
کرمت شامل رجال و نساء
حرمت مستجار شیخ ونبی
ای ملقب به زینِ أب زینب
تو سزاوار اینچنین این لقبی
زینبت خوانده است گرچه خدا
به خدا زِین جد و اُم وابی
ای تو آئینة صفات حق
عفت تام، عصمت مطلق
خطبههایت مبلغ مکتب
گریههایت مروج مذهب
از تو باید سرود در هر روز
بر تو باید گریست در هر شب
چه بگویم که در رسالة عشق
عشق فتوا دهد بر این مطلب
با ادب با وضو بباید برد
نام علیا محذرة زینب
وه که نامت به وحی تمثیل است
زانکه نامآور تو جبریل است
ای خداوندِ عشق یا زینب
عبد در بند عشق یا زینب
گر نبود عشق تو جدا میگشت
بند از بند عشق یا زینب
زیر و رو کردهایم کون و مکان
نیست مانند عشق یا زینب
عشق اگر عشق توست ما همهائیم
آرزومندِ عشق یا زینب
کیستی ای به عشق سنگِ محک
عشق را با تو هست حقِ نمک
عقل، مجنون توست سیدتی
عشق مفتون توست سیدتی
ماندگار است تا ابد اسلام
لیک مدیون توست سیدتی
حج و صوم و صلوه و خُمس و زکات
همه مرهون توست سیدتی
نه فقط کربلا و کوفه و شام
کعبه ممنون توست سیدتی
همه هستی خود فدا کردی
دین خود را به دین ادا کردی
محو صبر تو حضرت ایوب
ماتِ اشک تو یوسف و یعقوب
یاد تو در ضمیرِ جان محفوظ
نام تو در کتابِ دل مکتوب
گرد و خاک حریم پاک تو را
حور با گیسویش کند جاروب
توئی آنکس که بس مصیبت دید
شد به ام المصائبی منصوب
چه مصائب که پیر کرده تو را
بلکه از عمر، سیر کرده تو را
آنکه از بار غم خمیده توئی
داغ بر روی داغ دیده توئی
آنکه هم بوده مادر دو شهید
هم شده مادرش شهیده توئی
آنکه از خیمهگاه تا گودال
همة راه را دویده توئی
آنکه فریاد وا حسینایش
از زمین بر فلک رسیده توئی
توئی آن زن که رفت مردانه
کوفه زندان و شام، ویرانه
توئی آن بانوئی که فاضله بود
بری از نقص بود و کامله بود
توئی آن بانوئی که در دل شب
گرم راز و نیاز و نافله بود
توئی آن بانوئی که بر لب او
نه گلایه، نه شکوه، نه گله بود
توئی آن بانوئی که چل منزل
در اسیری امیر قافله بود
راه را با حسین کردی طی
تو به محمل، حسین بر سرِ نی
چون که میرفتی ای علی رفتار
به سوی قبرِ احمد مختار
تا حریمِ رسول اکرم بود
پیشگاه تو حیدر کرار
هم حسن همرهت بُدی زِ یمین
هم حسین از پیت شدی زِ یسار
تو کجا روی ناقة عریان
تو کجا بین کوچه و بازار
خاطر عاطر تو آزردند
بزم نامحرمان تو را بردند
ای مهین جلوة دلارائی
وی بهین اسوة شکیبائی
ما همه ذرّه و تو خورشیدی
ما همه قطره و تو دریائی
ای وجودت مَطاف درد و غم
در لقب، کعبه الرزایائی
آنهمه داغ دیدی و گفتی
من ندیدم به غیر زیبائی
همه مبهوت و مات بینش تو
آفرینها بر آفرینش تو
گر شود صبر با تو رو در رو
پیش پای تو میزند زانو
صابران را تو بهترین اسوه
شاکران را تو بهترین الگو
دردِ جان را محبتت درمان
زخمِ دل را ولایتت دارو
ما فقیر تو و تو مستغنی
ما گدای تو تو شهبانو
هر چه هستیم خوب یا که بدیم
چنگ بر تار معجر تو زدیم
من کجا مدح دختِ دختِ رسول
ناز پروردة علی و بتول
ای عقیله میان هاشمیان
عاجز از درک تو تمام عقول
تا بیایم به آستان بوسی
کی به من میدهی تو اذن دخول
به سر آمد مدیحه و پایش
بزن از راه مِهر، مُهر قبول
تربتم لیک ،کمترم از خاک
باد ارواح العالمین بفِداک
***
نظرات
نظری وجود ندارد !