حنیف طاهری

لالۀ خشکی و از خون خودت تر شده‌ای

1171
0
لالۀ خشکی و از خون خودت تر شده‌ای
بی‌سبب نیست که این گونه معطر شده‌ای

دشت را از شرّر داغِ دلت سوزاندی
‏یک تنه باغی از آلاله پرپر شده‌ای

تنش تیغ و تنت کرب‌وبلا را لرزاند
‏زخمی صاعقه خنجر و حنجر شده‌ای

چه کنم با غم این سینۀ پامال شده
‏به خدا آیینۀ پهلوی مادر شده‌ای

سنگ بر آینه‌ات خورده و تکثیر شده
مثل غم‌های دلم، چند برابر شده‌ای

ماه داماد ِکفن پوش، هلالم کردی
‏شاخِ شمشادِ عمو، قدّ صنوبر شده‌ای

این جماعت همه دنبال سرت آمده‌اند
چشم بر هم بزنی پیکرِ بی‌سر شده‌ای

دست و پا می‌زنی و من جگرم می‌سوزد
خیلی امروز شبیه علی اکبر شده‌ای

شاعر: مصطفی متولی
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش