حاج حسن خلج

گفت زینب ای امیرِ ملکِ جان

1185
2
گفت زینب ای امیرِ ملکِ جان
ای خدا و ناخدای فلکِ جان

در دیار دلبری سلطان تویی
شهر خوبی را شهِ خوبان تویی

در سپهر مهر خورشیدی حسین
طالعت عیوق و ناهیدی حسین

مهربان، مهرا گرفتار توام
همچو مه محتاج انوار توام

ای زِ بودت، بودِ هست و بود ما
وی نبودت مایۀ نابود ما

مه بمیرد گر بمیری مهر من
صبر کن داری به دل گر مهر من

ای نشاط دل مرا دل خون مخواه
لیلی لیلا مرا مجنون مخواه

سینه نه بنگر به دشت آتشم
این نفس نه شعله هر دم می‌کشم

دیده را گریان جگر، بریان مکن
بین آب و آتشم حیران مکن

سوی جمع دشمنان تنها مرو
جان زینب زادۀ زهرا مرو

***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش