حاج حسن خلج

روز آخری، شبیه مادری

1155
2
روز آخری، شبیه مادری
تُو پیرن کهنه، تماشایی تری

منو یاد بابا می‌ندازه صدات
حسنم رو می‌بینم توی چشات

همة هستیِ خواهر به فدات
روی مرکب تا نشستی خمیدم

یه کم آهسته که دیگه بریدم
می‌بری نورِ نگام

پشت پای تو میام
آب که نیست، می‌ریزه اشگام از چشمام

***
جای گل، سنگ تو دستای همه

بمیرم برات عزیز فاطمه
خورشید آسمون خیمه بمون

یه دونه سه شعبه مونده تو کمون
دلمو می‌لرزونه نیزه‌هاشون

نرو سمت آب که زهرت می‌کنن
با نوک یه نیزه نحرت می‌کنن

همة ترسم اینه، چشای من ببینه
یه حرومی، روی سینت بشینه

***
خواهرت خیلی داداش پس می‌خوره

اخ بمیرم که موهات دست می‌خوره
با خاکا صورتت آشنا می‌شه

سر تو به زور رو نیزه جا می‌شه
تن تو مهمون بوریا می‌شه

سر عباسو رو نی تا ببینم
تو همین خیمۀ سوخته می‌شینم

بدون پشت و پناه
بی‌علمدار و سپاه

می‌شه روزگار من، شام سیاه
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش