همیشه اسم هر فردی مشخص میکند در لحظۀ تصمیمگیری
1190
0
- ذاکر: حاج حسن خلج
- سبک: شعر روضه
- موضوع:
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
همیشه اسم هر فردی مشخص میکند در لحظۀ تصمیمگیری
نوع تصمیمات او را با حقیقتهای اطرافش
که باشد یا نباشد ، بیاید یا نیاید
یا بگیرد یا نگیرد، یا هزاران یای دیگر که
یکیاش میشود مقبول در دنیای اطرافش
اگر عباس باشد
میشود شیری که با چشمان خود در دام میآرد شکارش را
و با یک پلک کارش را به پایان میرساند
بی برو برگرد
به پایان میرساند کار او را پس
بدون جنگ و خون ریزی بدون یک خراش کوچک سطحی، بدون درد
اگر زینب شود هم میشود
در کربلا و شام و کوفه زینت بابای خود حیدر
به حدی که تصور میکند کوفه
به دنیا آمده یک حیدر دیگر
به این علت، شبیه حضرت حیدر ،که شد فرقش دو تا
زینب به چوب محملش باید بکوبد سر
اگر قاسم شود
باید شود بین همه تقسیم
بگردد آه فرزند حسن یک نیم و فرزند عمو یک نیم
که جانش را به بابا و عمو با هم کند تقدیم
شود قسمت به روز و شب، میان نجمه و زینب
بگردد میان نجمه و زینب، میان اکبر و اصغر
میان نیزه و خنجر
بگردد پیکرش کوچک میان خارها تکتک
میان ازدحام تیر، میان آن همه شمشیر
تنش را پخش کرده در میان دشت
همان طوری که بابایش جگر را در میان طشت
که بابایش کریم است و پسر ابن کریم آری
که بذل و بخشش و جودِ حسن را دیده قاسم از قدیم آری
بیایید امشب از تجزیه و تحلیل عمقِ روضۀ قاسم بگذریم آری
که تشریح فضای روضۀ قاسم به شدت روضۀ باز است
که پایانش در آغاز است
که فعل سخت و بیرحم کشیدن
بچهها در کربلا مانند یک راز است
کشیدن میشود آغاز در کربوبلا آنجا که حر صف میکشد با لشگرش در محضر ارباب
و آقا دست خود را میکشد آرام بر موی رقیه دخترش شاید نگوید آب
کشیدن میشود آنجا که عابس میکشد فریاد و
از هم میدرد پیراهن خود را
حبیب ابن مظاهر میکشد بر خاک صحرا هی تن خود را
وهب در خاک و خون میغلطد و
مادر برای دیدنش این سو و آن سو میکشد هی گردن خود را
علی اکبر ارباب هم دامن کشان دارد به میدان می رود در محضر بابا
علی پا میکشد بر خاک صحرا
میکشد هی تیر، قلبِ مضطر بابا
و بر نعش جوانش میکشد فریاد علی اکبر بابا
کشیدن میشود بی رحم، آنجا که کمان را میکشد هی حرمله تا جا شود تیر سه شعبه، آه در نای علی اصغر
کشیدن میشود زجرآور ،آنجا که
به جای اینکه بابا تیر را بیرون کشد از حنجر این طفل
با دقت، گلو را میکشد از تیر بیرون
وای بابای علی اصغر
کشیدن میشود غمناک وقتی میکشد بابا
عبا بر قد و بالای علی اصغر
ولی اوج کشیدن میشود تصویر بین روضۀ قاسم که بر روی زمین هی میکشد شمشیر را
وقتی به میدان میشود عازم
زنی کل میکشد در دشت
وقتی تازه دامادِ حسن با رختِ دامادیِ خود
دامن کشان با خنده دارد میرود میدان
کشیده کارِ قاسم جان به جایی که
پسرها و خودِ ازرق زِ تیغش نیم میگردند
پس از تفریق و جمع و ضرب با شمشیرِ قاسم پیش پاهای عمو، تقسیم میگردند
کشیده کار قاسم آه حالا بین تیغ و تیر
که هر کس میکشد چیزی
یکی نیزه یکی شمشیر
بمیرم مادرش هم میکشد آه از نهادش
که او را دوره کردند عاقبت
شمشیرهای بیمروت ، از پس و از پیش
کشیده روضه از کربوبلا حالا به یک خانه
دوباره روضۀ پهلو، یکی میخ و آن یک با سر نیزه
ولی هر دو غریبانه
کشیدند و کشاندند و عمو را این چنین کشتند
کشاندند اسبها را بر تن قاسم به صحرا و عمو را روی زین کشتند
کشیده میشود روضه کشیده میشود قاسم
بمیرم نکتهاش این است که
این نوجوان در زیر سم اسبها مانده ولیکن ظاهرا سالم
که قاسم از درون مثل علی اکبر رعنای لیلا شد
که قاسم از درون مانندِ بابایش شکست و اربا اربا شد
فقط یک پوست ماند از او و اعضایی پر از نیزه
در آغوش عمو جانش به سمت خیمه در راه است
آقایی پر از نیزه
کسی که اول روضه بزرگش بود جوشنها
کفن کوتاه گشته بر تنش حالا در این صحرا
کشیدند و کشاندند و عمو را بارها کشتند
آه از شرمِ حسن در کربلا کشتند
عمو را آه از شرمِ حسن در کربلا کشتند
***
نوع تصمیمات او را با حقیقتهای اطرافش
که باشد یا نباشد ، بیاید یا نیاید
یا بگیرد یا نگیرد، یا هزاران یای دیگر که
یکیاش میشود مقبول در دنیای اطرافش
اگر عباس باشد
میشود شیری که با چشمان خود در دام میآرد شکارش را
و با یک پلک کارش را به پایان میرساند
بی برو برگرد
به پایان میرساند کار او را پس
بدون جنگ و خون ریزی بدون یک خراش کوچک سطحی، بدون درد
اگر زینب شود هم میشود
در کربلا و شام و کوفه زینت بابای خود حیدر
به حدی که تصور میکند کوفه
به دنیا آمده یک حیدر دیگر
به این علت، شبیه حضرت حیدر ،که شد فرقش دو تا
زینب به چوب محملش باید بکوبد سر
اگر قاسم شود
باید شود بین همه تقسیم
بگردد آه فرزند حسن یک نیم و فرزند عمو یک نیم
که جانش را به بابا و عمو با هم کند تقدیم
شود قسمت به روز و شب، میان نجمه و زینب
بگردد میان نجمه و زینب، میان اکبر و اصغر
میان نیزه و خنجر
بگردد پیکرش کوچک میان خارها تکتک
میان ازدحام تیر، میان آن همه شمشیر
تنش را پخش کرده در میان دشت
همان طوری که بابایش جگر را در میان طشت
که بابایش کریم است و پسر ابن کریم آری
که بذل و بخشش و جودِ حسن را دیده قاسم از قدیم آری
بیایید امشب از تجزیه و تحلیل عمقِ روضۀ قاسم بگذریم آری
که تشریح فضای روضۀ قاسم به شدت روضۀ باز است
که پایانش در آغاز است
که فعل سخت و بیرحم کشیدن
بچهها در کربلا مانند یک راز است
کشیدن میشود آغاز در کربوبلا آنجا که حر صف میکشد با لشگرش در محضر ارباب
و آقا دست خود را میکشد آرام بر موی رقیه دخترش شاید نگوید آب
کشیدن میشود آنجا که عابس میکشد فریاد و
از هم میدرد پیراهن خود را
حبیب ابن مظاهر میکشد بر خاک صحرا هی تن خود را
وهب در خاک و خون میغلطد و
مادر برای دیدنش این سو و آن سو میکشد هی گردن خود را
علی اکبر ارباب هم دامن کشان دارد به میدان می رود در محضر بابا
علی پا میکشد بر خاک صحرا
میکشد هی تیر، قلبِ مضطر بابا
و بر نعش جوانش میکشد فریاد علی اکبر بابا
کشیدن میشود بی رحم، آنجا که کمان را میکشد هی حرمله تا جا شود تیر سه شعبه، آه در نای علی اصغر
کشیدن میشود زجرآور ،آنجا که
به جای اینکه بابا تیر را بیرون کشد از حنجر این طفل
با دقت، گلو را میکشد از تیر بیرون
وای بابای علی اصغر
کشیدن میشود غمناک وقتی میکشد بابا
عبا بر قد و بالای علی اصغر
ولی اوج کشیدن میشود تصویر بین روضۀ قاسم که بر روی زمین هی میکشد شمشیر را
وقتی به میدان میشود عازم
زنی کل میکشد در دشت
وقتی تازه دامادِ حسن با رختِ دامادیِ خود
دامن کشان با خنده دارد میرود میدان
کشیده کارِ قاسم جان به جایی که
پسرها و خودِ ازرق زِ تیغش نیم میگردند
پس از تفریق و جمع و ضرب با شمشیرِ قاسم پیش پاهای عمو، تقسیم میگردند
کشیده کار قاسم آه حالا بین تیغ و تیر
که هر کس میکشد چیزی
یکی نیزه یکی شمشیر
بمیرم مادرش هم میکشد آه از نهادش
که او را دوره کردند عاقبت
شمشیرهای بیمروت ، از پس و از پیش
کشیده روضه از کربوبلا حالا به یک خانه
دوباره روضۀ پهلو، یکی میخ و آن یک با سر نیزه
ولی هر دو غریبانه
کشیدند و کشاندند و عمو را این چنین کشتند
کشاندند اسبها را بر تن قاسم به صحرا و عمو را روی زین کشتند
کشیده میشود روضه کشیده میشود قاسم
بمیرم نکتهاش این است که
این نوجوان در زیر سم اسبها مانده ولیکن ظاهرا سالم
که قاسم از درون مثل علی اکبر رعنای لیلا شد
که قاسم از درون مانندِ بابایش شکست و اربا اربا شد
فقط یک پوست ماند از او و اعضایی پر از نیزه
در آغوش عمو جانش به سمت خیمه در راه است
آقایی پر از نیزه
کسی که اول روضه بزرگش بود جوشنها
کفن کوتاه گشته بر تنش حالا در این صحرا
کشیدند و کشاندند و عمو را بارها کشتند
آه از شرمِ حسن در کربلا کشتند
عمو را آه از شرمِ حسن در کربلا کشتند
***
نظرات
نظری وجود ندارد !