حاج حسن خلج

منم قاهر، منم والی، منم غالب

1353
4
منم قاهر، منم والی، منم غالب
منم لحظه به لحظه درد را طالب

حسین بن علی را اولین نائب
علی بن حسین بن علی بن ابیطالب

منم دریای بی ساحل
منم پیغمبری که کربلا بر او شده نازل

نه یک بخشش، تمام بخش‌هایش کاملاً کامل
تمام کربلا با سوره‌های قاسم و عون و علیِ اکبر و آیات کوتاه علیِ اصغر و آیات مکیِ ابوفاضل

منم آنکه سنان و ازرق و خولی و شمر و حرمله
با هم مرا گشتند هی قاتل

همین که چشم وا کردم خودم دیدم علیِ اکبر ارباب
پیش چشم بابایم قدم می‌زد

قدم می‌زد، دل بابا و نظمِ شانه‌های محکم عباس و سقفِ آسمان را با قدم‌هایش به هم می‌زد
برای قدِ بابایم خمیدن را رقم می‌زد

همین که چشم بستم، در میان دشت غوغا شد
همین که چشم وا کردم بمیرم قاتلش از پیکرش پا شد

نفهمیدم چه شد از حال رفتم
تا صدایی آمد از دشمن، چرا، ساکت نشستید آی

فرزند رشیدش در میان خاک صحرا ارباً اربا شد
دوباره چشم وا کردم

هراسان نجمه را دیدم که بالای سرِ نعشی کشیده
گوییا داغِ امامِ مجتبی دیده

که قاسم هست اگر چونان، جگر گوشه برایش
مثل آن روزی که می‌آمد جگرهای حسن در طشت

و حالا پیکر قاسم میان دشت، روی خاک پاشیده
دوباره چشم بستم

ناگهان تسبیحِ خاکِ کربلا افتاد از دستم
صدای داغِ هل من ناصراً در گوش من پیچید

پدر بر روی دستش برد اصغر را
دل خانم رباب آشوب شد، ترسید

گمانم قاتلش را که کمان برداشت، بین آن جماعت دید
نمی‌گویم چه شد

اما پدر خونِ علیِ اصغرش را در هوا پاشید
نمی‌گویم چه شد

اما پدر در موقع برگشت می‌لرزید
نمی‌گویم چه شد

اما پدر گم کرد دست و پای خود را و عبایش را به سرعت دور او پیچید
همین که رفت پشت خیمه من هم رفتم از حال و

همین که حال من آمد به جایش
خودم دیدم که دارد می‌رود با چکمه‌ شمر آنجا توی گودال

دوباره رفتم از هوش و صدای شیحۀ اسبی
که خون می‌ریخت از زین و تن و سم و سر و یال و دهانش

باعث این شد بفهمم که پدر هم بی‌گمان رفته
و با علم امامت

خود ببینم که پس از شمر لعین در گودی گودال با نیزه سنان رفته، و از بس لطمه دیده
سر به نوک نیزه با زحمت نه ، با یک تکان رفته

و زینب بعد از آنی
که نیزه و شمشیرها را پس زده، سمت حرم لطمه زنان رفته

منم من حضرتِ سجاد راوی هزاران روضۀ مکشوف
آنجا که خودم دیدم سرِ بابا زِ روی نیزه‌اش افتاد

منم اصلا خود روضه
که هی مجلس به مجلس می‌رود از کربلا تا شام

منم آن مجلسی
که سوخته زیر آتشی که ریخته از بام

منم آن مجلسی
که آخرش از اول لبریز اشکش می‌شود پیدا

منم آن مجلسِ کنج خرابه
آه وقتی روضه خوانی می‌کند طفل سه ساله با سر بابا

منم آن مجلسی که روضه‌اش پایان نمی‌گیرد
در این مجلس رقیه تشنه است اما نمی دانم چرا باران نمی‌گیرد

منم آن مجلسی که دعوتی‌هایم برای خواندن روضه
سر بر روی نی مانده‌ست

منم آن مجلسی که عمه جانم هم به روی منبر زانوی من
هی روضۀ گوش خودش را تا سحر خوانده‌ست

منم بی‌تاب ، منم ‌خسته
منم غمگین منم والی منم غالب

علی بن حسین بن علی بن ابیطالب
شاعر: مهدی رحیمی

***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش