کاروان آمده از راه پر از ماه
1200
0
- ذاکر: حاج حسن خلج
- سبک: شعر روضه
- موضوع:
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
کاروان آمده از راه پر از ماه
چونان که طرفی در قُرق جون و حبیب است
و بریر است
و در آن سو طرفی هم قُرق نافع و سعد است و زهیر است
نفسِ کربوبلا زیر قدمهای علی اکبر و عباس فرو رفت
که حرف از زدن تیر و گلو رفت
مبادا که مبادا دو شب بعد بگویند عمو رفت
نفسِ کربوبلا رفت فرو دم نزد این خاک
و با سینۀ صد چاک فقط دید و فقط دید
فقط زرد شد و سرخ شد و سرخ شد
از آخر این حادثه ترسید
بگزارید که این بار روایت کنم
از زاویۀ دید سحابه جریان را
بگزارید که عابس که خودش هست بهم ریختۀ حضرتِ عباس، روایت بکند صحنۀ جانسوز ورودیۀ هفتاد و دو جان را
بگزارید که در پای حبیب ابن مظاهر بکنم ذبح زمان را
بگزارید که این بار نگویم که وزید آه نسیمی و دل خواهرِ ارباب بهم ریخت
بگزارید نگویم که همان بدو ورودیِ هم
از گریۀ یک طفل دلِ آب بهم ریخت
بگزارید نگویم ز صدای نفس شیحۀ ده اسب
رقیه وسط خواب بهم ریخت
بگزارید شبی در وسطِ ظهر بگوید که چنان شد
بگزارید غلامی که سیاه است و مثل شب چارده دارنده ماه است
و بالقوه عون است که بالفعل همان عاشق بی واهمه جُون است، بگوید
که حسین ابن علی کرد نگاهی به علی اکبر خویش و نگران شد که همان لحظۀ اول قد ارباب کمان شد
بگزارید که امسال حبیب ابن مظاهر بدهد شرح ورودیۀ ارباب خودش را
و به تصویر کشد غصۀ اصحاب خودش را
که پریشانی ارباب پریشان بکند نوکر خود را
و در آن لحظه حبیب ابن مظاهر برد از شرم به پایین سر خود را
که به یک دست حسینبنعلی در بغل آرام کشد دختر خود را
و با دستِ دگر یک سره آرام کند خواهر خود را
و نگاهش بکند بدرقه کمکم علی اکبر خود را
نگزارید که امسال ورودیِ شود مدخل آن روضۀ بیپرده گودال
نگزارید که امسال ورودیه شود روضۀ باز دو عدد گوش، و غم آن دو سه مثقال
نگزارید که بر تلِ برود خواهری از حال
نگزارید که آن چکمه به هر جا بنشیند
نگزارید که این مرتبه بالا بنشیند
نگزارید که با پا بنشیند
نگزارید که بر سینۀ آقا بنشیند
نگزارید که خواهر همه فاجعه را آه ببیند
و پس از شمر، صنان را وسط راه ببیند
و سکینه بغلش گاه نبیند چه شد و گاه ببیند
نگزارید که امسال ببرد زِ قفا شمر گلو را
نگزارید که امسال ورودیِ فقط شمر بگیرد سر مو را
و صنان بر سر سر نیزه نشاند سر او را
***
چونان که طرفی در قُرق جون و حبیب است
و بریر است
و در آن سو طرفی هم قُرق نافع و سعد است و زهیر است
نفسِ کربوبلا زیر قدمهای علی اکبر و عباس فرو رفت
که حرف از زدن تیر و گلو رفت
مبادا که مبادا دو شب بعد بگویند عمو رفت
نفسِ کربوبلا رفت فرو دم نزد این خاک
و با سینۀ صد چاک فقط دید و فقط دید
فقط زرد شد و سرخ شد و سرخ شد
از آخر این حادثه ترسید
بگزارید که این بار روایت کنم
از زاویۀ دید سحابه جریان را
بگزارید که عابس که خودش هست بهم ریختۀ حضرتِ عباس، روایت بکند صحنۀ جانسوز ورودیۀ هفتاد و دو جان را
بگزارید که در پای حبیب ابن مظاهر بکنم ذبح زمان را
بگزارید که این بار نگویم که وزید آه نسیمی و دل خواهرِ ارباب بهم ریخت
بگزارید نگویم که همان بدو ورودیِ هم
از گریۀ یک طفل دلِ آب بهم ریخت
بگزارید نگویم ز صدای نفس شیحۀ ده اسب
رقیه وسط خواب بهم ریخت
بگزارید شبی در وسطِ ظهر بگوید که چنان شد
بگزارید غلامی که سیاه است و مثل شب چارده دارنده ماه است
و بالقوه عون است که بالفعل همان عاشق بی واهمه جُون است، بگوید
که حسین ابن علی کرد نگاهی به علی اکبر خویش و نگران شد که همان لحظۀ اول قد ارباب کمان شد
بگزارید که امسال حبیب ابن مظاهر بدهد شرح ورودیۀ ارباب خودش را
و به تصویر کشد غصۀ اصحاب خودش را
که پریشانی ارباب پریشان بکند نوکر خود را
و در آن لحظه حبیب ابن مظاهر برد از شرم به پایین سر خود را
که به یک دست حسینبنعلی در بغل آرام کشد دختر خود را
و با دستِ دگر یک سره آرام کند خواهر خود را
و نگاهش بکند بدرقه کمکم علی اکبر خود را
نگزارید که امسال ورودیِ شود مدخل آن روضۀ بیپرده گودال
نگزارید که امسال ورودیه شود روضۀ باز دو عدد گوش، و غم آن دو سه مثقال
نگزارید که بر تلِ برود خواهری از حال
نگزارید که آن چکمه به هر جا بنشیند
نگزارید که این مرتبه بالا بنشیند
نگزارید که با پا بنشیند
نگزارید که بر سینۀ آقا بنشیند
نگزارید که خواهر همه فاجعه را آه ببیند
و پس از شمر، صنان را وسط راه ببیند
و سکینه بغلش گاه نبیند چه شد و گاه ببیند
نگزارید که امسال ببرد زِ قفا شمر گلو را
نگزارید که امسال ورودیِ فقط شمر بگیرد سر مو را
و صنان بر سر سر نیزه نشاند سر او را
***
نظرات
نظری وجود ندارد !