سلام حضرتِ دریا، سلام یا عباس
1412
2
- ذاکر: حاج محمدرضا طاهری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
سلام حضرتِ دریا، سلام یا عباس
سلامِ ما به تو ای بامَرام، یا عباس
نگاه مَرحَمَتَت مِهر میکند نازل
سلامَ امبنین بر تو یا ابوفاضل
به آبروی تو بستهست آبروی حرم
دخیل بستهام امشب به تو عموی حرم
به شوق دیدن رقصی کتیبه روی علم
دوباره دربهدرِ روضههای خانگیام
بساط کِتری و قوریی خواهرم برپاست
و دیگ نذری هر سال مادرم برپاست
بله تمام پس اندازمان هر آنچه که هست
همه برای همین سفره ی ابوالفضل است
نشسته لذت عشقت به جان خَلقُالله
برای عرضِ ارادت اَرامنه در راه
بهشت میچکد از خوشۀ تبسم تو
تمامِ اهلِ زمین تشنۀ تَرَحُم تو
مشگر نه اینکه زِ عیسی، مسیح میسازی
به دست خویش زِ یحیی، ذبیح میسازی
یکی یکی همه انبیا گرفتارت
نه بنده های خدا که خدا گرفتارت
غلامِ دربهدرِ گوشهگیر یعنی من
اسیرِ حلقه به گوشِ فقیر یعنی من
کریم، حضرتِ رازق، مُراد یعنی تو
کسی که روزی هر ساله داد، یعنی تو
به دست های عزا با امید رو کرده
کسی که نزدِ تو امشب مریض آورده
بزرگ قافلۀ فتح باب کرده تویی
امید هرچه مریض جواب کرده تویی
گِرهگُشا گِره از کار نوکرت وا کن
اشارهای کن و درد مرا مداوا کن
برای بُردن نام تو احتیاط کنم
به جای مدحیه تجدید خاطرات کنم
به یاد دستۀ بازار و کوچههای شلوغ
به یادِ اکبرِ ناظم به یاد حاج مرزوق
به یاد تعزیه خوانی ظهرِ تاسوعا
به یاد زَمزَمۀ کل یوم عاشورا
تمام ثانیهها را به گریه سَر بکنم
میان روضۀ مان نیت سفر بکنم
به پای دل برسم محضر تو رمزِ حیات
دوباره پَر بکشم تا کنار شطِ فرات
به غیر پرچم تو بیرقی که بالا نیست
کسی به غیر تو ای نبضِ آب ، سقا نیست
عموی خوش قد و بالای بچه سیدها
عزیز ام بنین ، میوۀ دل زهرا
اگر به دوش رفیعانهات عَلم بزنی
اگر که نیزه بگیری کمی قدم بزنی
اگر که خون خدا در رَگت به جوش آید
میان کربوبلا محشری رقم بزنی
به حملهای علوی گرد و خاک خواهی کرد
تمامِ حرملهها را هَلاک خواهی کرد
برای اینکه ببینند حضرتِ سردار
زِرِه ببند به تن ذوالفقار را بردار
به یک أنا بن علی باز قصد طوفان کن
رجز بخوان همۀ دشت را پریشان کن
چه لذتیست که زهرا نگاه کرده مرا
محبتت همه جا روبه راه کرده مرا
شبی که نام تو باشد وسط شب روضهست
حرارتم همه زیر سر تب روضهست
به اذن صادره از سوی فاطمه گویم
مرا ببخش اگر بیمقدمه گویم
چه شد کنار شریعه چرا زمین خوردی
چه شد که آخر سر باوفا زمین خوردی
بدون شک پس از این سرفراز خواهی شد
مگر نه اینکه برای خدا زمین خوردی
شبیه مادر پهلو شکستهات زهرا
زِ روی مرکب خود بیهوا زمین خوردی
چقدر زخم نشسته به روی سینۀ تو
گمان کنم وسط نیزهها زمین خوردی
تمام کربوبلا پر شده ست از تن تو
عزیزِ اهلِ حرم در کجا زمین خوردی
نشسته است چرا چوب تیر در چشمت
سه شعبهاش زِ چه رو کرده گیر در چشمت
شبیه ابر بهاری چقدر میباری
به جای آب دو دست قلم شده داری
چقدر آب نه ارباب را صدا زدهای
به روی خاک غریبانه دست و پا زدهای
تمامِ اهلِ حرم از غم تو افتادند
پس از تو فاتحۀ گوشواره را خواندند
****
سلامِ ما به تو ای بامَرام، یا عباس
نگاه مَرحَمَتَت مِهر میکند نازل
سلامَ امبنین بر تو یا ابوفاضل
به آبروی تو بستهست آبروی حرم
دخیل بستهام امشب به تو عموی حرم
به شوق دیدن رقصی کتیبه روی علم
دوباره دربهدرِ روضههای خانگیام
بساط کِتری و قوریی خواهرم برپاست
و دیگ نذری هر سال مادرم برپاست
بله تمام پس اندازمان هر آنچه که هست
همه برای همین سفره ی ابوالفضل است
نشسته لذت عشقت به جان خَلقُالله
برای عرضِ ارادت اَرامنه در راه
بهشت میچکد از خوشۀ تبسم تو
تمامِ اهلِ زمین تشنۀ تَرَحُم تو
مشگر نه اینکه زِ عیسی، مسیح میسازی
به دست خویش زِ یحیی، ذبیح میسازی
یکی یکی همه انبیا گرفتارت
نه بنده های خدا که خدا گرفتارت
غلامِ دربهدرِ گوشهگیر یعنی من
اسیرِ حلقه به گوشِ فقیر یعنی من
کریم، حضرتِ رازق، مُراد یعنی تو
کسی که روزی هر ساله داد، یعنی تو
به دست های عزا با امید رو کرده
کسی که نزدِ تو امشب مریض آورده
بزرگ قافلۀ فتح باب کرده تویی
امید هرچه مریض جواب کرده تویی
گِرهگُشا گِره از کار نوکرت وا کن
اشارهای کن و درد مرا مداوا کن
برای بُردن نام تو احتیاط کنم
به جای مدحیه تجدید خاطرات کنم
به یاد دستۀ بازار و کوچههای شلوغ
به یادِ اکبرِ ناظم به یاد حاج مرزوق
به یاد تعزیه خوانی ظهرِ تاسوعا
به یاد زَمزَمۀ کل یوم عاشورا
تمام ثانیهها را به گریه سَر بکنم
میان روضۀ مان نیت سفر بکنم
به پای دل برسم محضر تو رمزِ حیات
دوباره پَر بکشم تا کنار شطِ فرات
به غیر پرچم تو بیرقی که بالا نیست
کسی به غیر تو ای نبضِ آب ، سقا نیست
عموی خوش قد و بالای بچه سیدها
عزیز ام بنین ، میوۀ دل زهرا
اگر به دوش رفیعانهات عَلم بزنی
اگر که نیزه بگیری کمی قدم بزنی
اگر که خون خدا در رَگت به جوش آید
میان کربوبلا محشری رقم بزنی
به حملهای علوی گرد و خاک خواهی کرد
تمامِ حرملهها را هَلاک خواهی کرد
برای اینکه ببینند حضرتِ سردار
زِرِه ببند به تن ذوالفقار را بردار
به یک أنا بن علی باز قصد طوفان کن
رجز بخوان همۀ دشت را پریشان کن
چه لذتیست که زهرا نگاه کرده مرا
محبتت همه جا روبه راه کرده مرا
شبی که نام تو باشد وسط شب روضهست
حرارتم همه زیر سر تب روضهست
به اذن صادره از سوی فاطمه گویم
مرا ببخش اگر بیمقدمه گویم
چه شد کنار شریعه چرا زمین خوردی
چه شد که آخر سر باوفا زمین خوردی
بدون شک پس از این سرفراز خواهی شد
مگر نه اینکه برای خدا زمین خوردی
شبیه مادر پهلو شکستهات زهرا
زِ روی مرکب خود بیهوا زمین خوردی
چقدر زخم نشسته به روی سینۀ تو
گمان کنم وسط نیزهها زمین خوردی
تمام کربوبلا پر شده ست از تن تو
عزیزِ اهلِ حرم در کجا زمین خوردی
نشسته است چرا چوب تیر در چشمت
سه شعبهاش زِ چه رو کرده گیر در چشمت
شبیه ابر بهاری چقدر میباری
به جای آب دو دست قلم شده داری
چقدر آب نه ارباب را صدا زدهای
به روی خاک غریبانه دست و پا زدهای
تمامِ اهلِ حرم از غم تو افتادند
پس از تو فاتحۀ گوشواره را خواندند
****
نظرات
نظری وجود ندارد !