حاج محمدرضا طاهری

پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می‌شد

1193
0
پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می‌شد
پیشِ چشم همه پیغمبر اکرم می‌شد

خُلقا خَلقا اگر حضرتِ خاتم می‌شد
پیش جبریل علی نیز مجسم می‌شد

همه دیدند پیمبر نَسَبی غالب را
أشهد أن علی ابن ابی‌طالب را

باد وقتی که به هم یالِ عقابش می‌ریخت
چقدر بوسه فرشته به رکابش می‌ریخت

آتش انگار که از رَدِ شتابش می‌ریخت
هر چه سر بود همه پیش جنابش می‌ریخت

لشگر انداخته اینجا سپرش وقتی اوست
ملک الموت شلوغ است سرش وقتی اوست

ناگهان پر بر انداخته و می‌آید
زلف بر شانه‌اش انداخته و می‌آید

مست از خیمه برون تاخته و می‌آید
تیغ مانند علی آخته و می‌آید

باز او نادِ علی تیغ به کف می‌خواند
چند بیتی رجز از شاهِ نجف می‌خواند

تیغ را روی سپر تا که به هم می‌کوبد
مُشت بر سینه عمو پیشِ حرم می‌کوبد

مثل مولا شده شمشیرِ دودم می‌کوبد
می‌زند اکبر و عباس عَلَم می‌کوبد

اهل این طایفه در رزم به هم می‌مانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

گَلدی میدان و میدانی پرشان اِلَدی
بو علی ابن حسیندی نِجه طوفان اِلَدی

باخدیلای ضربسین هامینی حیران اِلَدی
هر طرف گدی آتی، جمعی پریشان اِلَدی

مرحبا باخ علیا حضرتِ سلطان دیدی
باخدی میدان ابالفضل علی جان دیدی

یک طرف چشم پدر چشمِ حرم دنبالش
یک طرف لشگرِ سیراب به استقبالش

مرکبش دید که خون لخته چکید از بالش
سرِ او خَم شد و اُفتاد به روی یالش

مرکبش سوی حرم نه، سوی شامی‌ها رفت
دید بابا پسرش سوی حرامی‌ها رفت

پدرش آمده خود را سر زانو بکشد
آمد داد کشد دست به گیسو بکشد

باید او خم شود و نیزه زِ پهلو بکشد
یا که یک تیغۀ جا مانده زِ ابرو بکشد

کاش گیرد پسرش زیر بغل‌هایش را
می‌کشد روی زمین پیش پدر پایش را

روی این خاک خدایا جگرش ریخته بود
مشت خاکی پس از او روی سرش ریخته بود

دید بال و پر او دور و برش ریخته بود
آه از بین دو دستش پسرش ریخته بود

دست را زیر تنش برد تنش جا می‌ماند
خوب شد بود عمو ورنه همانجا می‌ماند

تابماند قسمش گریه‌کنان داد نشد
شانه را هرچه که با گریه تکان داد نشد

بوسه بر زخم تبرهای سنان داد نشد
عمه را در وسط جمع نشان داد نشد

قد بابا به کنار پسرش راست نشد
این جوان‌مرده پس از این کمرش راست نشد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش