بال و پر میزنی امّا چه کنم پر نکشی
1213
0
- ذاکر: حاج محمدرضا طاهری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت علی اصغر (ع)
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
بال و پر میزنی امّا چه کنم پر نکشی
ناخنت را به روی سینۀ مادر نکشی
قطرهای آب نمانده است بخواب عمر رباب
شدم از خشکی لبهات کباب عمر رباب
جگرت سوخت من از سوختنم افتادم
مثل بابات منم به چه کُنم افتادم
روزگار تو چرا اینهمه نامرد شده
ای بمیرم چه قَدَر صورت تو زرد شده
شدهای با پر قنداق کفن پوشِ پدر
من دگر تاب ندارم برو آغوشِ پدر
روی دستان پدر تاب بخور زود بیا
پسرم زود برو آب بخور زود بیا
مثل اکبر نشود پیش تو زانو بزند
نگذاری که برای عطشت رو بزند
نگذاری که بیفتد نفسش گیر کسی
نگذاری که به بابا برسد تیر کسی
هر چه شد زود مرا نیز خبر کن مادر
گلویت را جلوی تیر سپر کن مادر
کوفیان هلهله کردند سپس خندیدند
تو شدی بی سر و زود اهل حرم فهمیدند
پدرت کشته این خونِ جگر میگردد
دو قدم سمت حرم آمده بر میگردد
دست و پا کم بزن اصغر که پریشان نشود
پدر پیر تو آزرده و حیران نشود
ای جوانه زده رو به خزانم برگرد
جلوی خیمه نشستم نگرانم برگرد
بعد تو بی سر و سامان شدهام ای پسرم
مثل موی تو پریشان شدهام ای پسرم
باورم نیست که با اشگ پدر پاک شدی
با همین دست عزیزِ دل من خاک شدی
تیر خوردی عوض شیر، چرا خندیدی
در دل خیمه نشد پشت حرم خوابیدی
ریسمان آمده وقتی که شدم خسته علی
دست من نه، شده گهوارۀ تو بسته علی
کوچکی سر تو اوج بد اقبالی بود
همه گفتند سرِ نیزۀ تو خالی بود
تو نباشی همه به گریۀ من میخندند
راه را بر روی ما خندهکنان میبندند
آب آزاد شده شیر فراهم دارم
شیرخوارِ به روی نیزه تو را کم دارم
ناخنت را به روی سینۀ مادر نکشی
قطرهای آب نمانده است بخواب عمر رباب
شدم از خشکی لبهات کباب عمر رباب
جگرت سوخت من از سوختنم افتادم
مثل بابات منم به چه کُنم افتادم
روزگار تو چرا اینهمه نامرد شده
ای بمیرم چه قَدَر صورت تو زرد شده
شدهای با پر قنداق کفن پوشِ پدر
من دگر تاب ندارم برو آغوشِ پدر
روی دستان پدر تاب بخور زود بیا
پسرم زود برو آب بخور زود بیا
مثل اکبر نشود پیش تو زانو بزند
نگذاری که برای عطشت رو بزند
نگذاری که بیفتد نفسش گیر کسی
نگذاری که به بابا برسد تیر کسی
هر چه شد زود مرا نیز خبر کن مادر
گلویت را جلوی تیر سپر کن مادر
کوفیان هلهله کردند سپس خندیدند
تو شدی بی سر و زود اهل حرم فهمیدند
پدرت کشته این خونِ جگر میگردد
دو قدم سمت حرم آمده بر میگردد
دست و پا کم بزن اصغر که پریشان نشود
پدر پیر تو آزرده و حیران نشود
ای جوانه زده رو به خزانم برگرد
جلوی خیمه نشستم نگرانم برگرد
بعد تو بی سر و سامان شدهام ای پسرم
مثل موی تو پریشان شدهام ای پسرم
باورم نیست که با اشگ پدر پاک شدی
با همین دست عزیزِ دل من خاک شدی
تیر خوردی عوض شیر، چرا خندیدی
در دل خیمه نشد پشت حرم خوابیدی
ریسمان آمده وقتی که شدم خسته علی
دست من نه، شده گهوارۀ تو بسته علی
کوچکی سر تو اوج بد اقبالی بود
همه گفتند سرِ نیزۀ تو خالی بود
تو نباشی همه به گریۀ من میخندند
راه را بر روی ما خندهکنان میبندند
آب آزاد شده شیر فراهم دارم
شیرخوارِ به روی نیزه تو را کم دارم
نظرات
نظری وجود ندارد !