گوشهی محراب، عکس روی تو پیداست
1184
2
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
گوشهی محراب، عکس روی تو پیداست
طاق دو ابروت قوس قاب مصلیست
کار قنوتت کشیده جانب معراج
چهار ستون تن تو کعبهی حجاج
ای جبل النور با فضائل زینب
ای جبل الرحمت مقابل زینب
آینه افتاد شکست از اثر تو
رکن یمانیست یا که فرق سر تو
کی زره تو شده با تیر ملبس
دست تو را برد هجوم کس و ناکس
هر دو کفت، راهی رمی جمرات است
مشک اگر نیست، لبت آب حیات است
بوی مدینه است که پیچیده به صحرا
علقمه را نیز، مگر سرزده زهرا
"سایه زینب! چه شده سایه نداری؟
سوره زینب! چه شده آیه نداری؟"
بال دعایت پر من بود ولی ریخت
هر مژهات لشکر من بود، ولی ریخت
چشم ترت بود دو تا چشمه کوثر
من که دلم سوخت به حال علیاصغر
زندگیام! میل نداری که بپاشی
تا گرهی کور به کارم زده باشی
آه ندیدم دو سه جای بدنت را
آه بمیرم متلاشی شدنت را
هر کسی از دور، به جسم تو رسیده
قدّ تو را، آمده بر نیزه کشیده
پیکرت افتاد، حرم سلسله هم دید
پرچمت افتاد، ببین حرمله هم دید
منکه سرم رفت، زِ بس کف زده دشمن
یک قدمیِ حرمت آمده دشمن
دار و ندارت جگرم بود ولی سوخت
چشم امیدت به حرم بود ولی سوخت
امنیتی نیست، ببین خیمه بهم ریخت
هرچه بلا بود به روی کمرم ریخت
ما که ندیدیم پس از تو علمت را
ما که کشیدیم، عمود حرمت را
غصّهام آوار شده بر سر زینب
دل نگرانیم شده معجر زینب
***
طاق دو ابروت قوس قاب مصلیست
کار قنوتت کشیده جانب معراج
چهار ستون تن تو کعبهی حجاج
ای جبل النور با فضائل زینب
ای جبل الرحمت مقابل زینب
آینه افتاد شکست از اثر تو
رکن یمانیست یا که فرق سر تو
کی زره تو شده با تیر ملبس
دست تو را برد هجوم کس و ناکس
هر دو کفت، راهی رمی جمرات است
مشک اگر نیست، لبت آب حیات است
بوی مدینه است که پیچیده به صحرا
علقمه را نیز، مگر سرزده زهرا
"سایه زینب! چه شده سایه نداری؟
سوره زینب! چه شده آیه نداری؟"
بال دعایت پر من بود ولی ریخت
هر مژهات لشکر من بود، ولی ریخت
چشم ترت بود دو تا چشمه کوثر
من که دلم سوخت به حال علیاصغر
زندگیام! میل نداری که بپاشی
تا گرهی کور به کارم زده باشی
آه ندیدم دو سه جای بدنت را
آه بمیرم متلاشی شدنت را
هر کسی از دور، به جسم تو رسیده
قدّ تو را، آمده بر نیزه کشیده
پیکرت افتاد، حرم سلسله هم دید
پرچمت افتاد، ببین حرمله هم دید
منکه سرم رفت، زِ بس کف زده دشمن
یک قدمیِ حرمت آمده دشمن
دار و ندارت جگرم بود ولی سوخت
چشم امیدت به حرم بود ولی سوخت
امنیتی نیست، ببین خیمه بهم ریخت
هرچه بلا بود به روی کمرم ریخت
ما که ندیدیم پس از تو علمت را
ما که کشیدیم، عمود حرمت را
غصّهام آوار شده بر سر زینب
دل نگرانیم شده معجر زینب
***
نظرات
نظری وجود ندارد !