سر دواندن نیست رسمِ دلبری
1208
0
- ذاکر: حاج محمدرضا طاهری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: طفلان حضرت زينب عليهم السلام
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
سر دواندن نیست رسمِ دلبری
گریهام را از چه در میآوری
بگذر اصلا از برادر خواهری
حق این پنجاه سال مادری
دست رد بر سینۀ من میزنی
نه، دلت آمد دلم را بشکنی؟
التماست میکنم رو میزنم
میشوی راضی، زانو میزنم
نه بگویی چنگ در مو میزنم
باز حرف از زخم پهلو میزنم
واقفم این تحفهها ناقابل است
آب تا باشد تیمم باطل است
امّا پیش مرگ اصغرت هستند که
نه، سیاهی لشگرت هستند که
ذوالفقار خواهرت هستند که
لایق دور و برت هستند که
گشته از داغِ پسر مویت سپید
حق زینب نیست سهمی از شهید
آه میخواهی نمیرم، نه نگو
در حضورت سر بزیرم، نه نگو
حضرتِ نعم الامیرم، نه نگو
منّتت را میپذیرم، نه نگو
آبرویم بسته بر این خواهشم
رد کنی خیلی خجالت میکشم
اِلتفاتی کن که خواهر زادهاند
از شهیدانت عقب افتادهاند
جان به کف بهر مَصاف آمادهاند
لب کنی تر، سر برایت دادهاند
این دو اسماعیل من قربان تو
هستی زینب بلاگردان تو
امتحان کن تا ببینی کاریاند
شیرهای بیشۀ کراریاند
غیرتِ زهرا به وقت یاریاند
آشنا با رزم و میدان داریاند
درسِ عشق و جنگ از بر کردهاند
خوب شاگردی اکبر کردهاند
رخصتی تا ترکِ جان و سر کنند
در یم خون چهره زیباتر کنند
رو سپیدی قسمت مادر کنند
از شمارِ زخم تو کمتر کنند
من شریکت نیستم دل دل نکن
جانِ زینب کار را مشکل نکن
میکنی در حقم آقایی حسین
باز در صبر و شکیبایی حسین
بین خون گفتند تا دایی حسین
باز گرداند است تنهایی حسین
زینبت اسباب زحمت شد ببخش
باز زخمی روی زخمت شد ببخش
****
گریهام را از چه در میآوری
بگذر اصلا از برادر خواهری
حق این پنجاه سال مادری
دست رد بر سینۀ من میزنی
نه، دلت آمد دلم را بشکنی؟
التماست میکنم رو میزنم
میشوی راضی، زانو میزنم
نه بگویی چنگ در مو میزنم
باز حرف از زخم پهلو میزنم
واقفم این تحفهها ناقابل است
آب تا باشد تیمم باطل است
امّا پیش مرگ اصغرت هستند که
نه، سیاهی لشگرت هستند که
ذوالفقار خواهرت هستند که
لایق دور و برت هستند که
گشته از داغِ پسر مویت سپید
حق زینب نیست سهمی از شهید
آه میخواهی نمیرم، نه نگو
در حضورت سر بزیرم، نه نگو
حضرتِ نعم الامیرم، نه نگو
منّتت را میپذیرم، نه نگو
آبرویم بسته بر این خواهشم
رد کنی خیلی خجالت میکشم
اِلتفاتی کن که خواهر زادهاند
از شهیدانت عقب افتادهاند
جان به کف بهر مَصاف آمادهاند
لب کنی تر، سر برایت دادهاند
این دو اسماعیل من قربان تو
هستی زینب بلاگردان تو
امتحان کن تا ببینی کاریاند
شیرهای بیشۀ کراریاند
غیرتِ زهرا به وقت یاریاند
آشنا با رزم و میدان داریاند
درسِ عشق و جنگ از بر کردهاند
خوب شاگردی اکبر کردهاند
رخصتی تا ترکِ جان و سر کنند
در یم خون چهره زیباتر کنند
رو سپیدی قسمت مادر کنند
از شمارِ زخم تو کمتر کنند
من شریکت نیستم دل دل نکن
جانِ زینب کار را مشکل نکن
میکنی در حقم آقایی حسین
باز در صبر و شکیبایی حسین
بین خون گفتند تا دایی حسین
باز گرداند است تنهایی حسین
زینبت اسباب زحمت شد ببخش
باز زخمی روی زخمت شد ببخش
****
نظرات
نظری وجود ندارد !