دلتنگیاش را با شراره ننگ عوض کرد
1208
0
- ذاکر: حاج محمدرضا طاهری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: مسلم بن عقيل (ع)
- مناسبت: شب اول محرم
- سال: 1395
دلتنگیاش را با شراره ننگ عوض کرد
با وعدۀ یه کیسهی جو رنگ عوض کرد
جای گل و آیینه را با سنگ عوض کرد
حتی لباسش را برای جنگ عوض کرد
مرگ است حکمِ جُرم نهی از منکر تو
نیرنگ کوفه اقتدارم را بهم ریخت
تیری سه شعبه روزگارم را بهم ریخت
آرامشِ تا پای دارم را بهم ریخت
فکر و خیالی حال زارم را بهم ریخت
یعنی سپر دارد علی اصغر تو؟
در خواب دیدم شرحه شرحه پیکرت را
آقا زبانم لال دیدم که سرت را
هر گوشه ای بر نیزهها آب آورت را
بردند تکه تکه خانه اکبرت را
یه گله گرگ و پرسه در دو رو بر تو
برگرد آقا، کوفه حالا نارفیق است
تیر و کمان حرمله خیلی دقیق است
زخمِ عمود آهنش کلا عمیق است
تاراج خیمه بسته بر حجمِ حریق است
دعواست از حالا سر انگشتر تو
ای بچّههای من فدای بچّههایت
کوفه کمین کرده برای بچّههایت
زجر است تنها آشنای بّچههایت
بازار اصلا نیست جای بچّههایت
آخر گناهی که ندارد دختر تو
لطفی کن و پا در مسیر کوفه نگذار
ناموس خود را دور از این بلوی نگه دار
بسپار زینب را فقط دستِ علمدار
حتما بگو دوری کند در کوچه بازار
از چشمهای هیز و هرزه، خواهر تو
***
با وعدۀ یه کیسهی جو رنگ عوض کرد
جای گل و آیینه را با سنگ عوض کرد
حتی لباسش را برای جنگ عوض کرد
مرگ است حکمِ جُرم نهی از منکر تو
نیرنگ کوفه اقتدارم را بهم ریخت
تیری سه شعبه روزگارم را بهم ریخت
آرامشِ تا پای دارم را بهم ریخت
فکر و خیالی حال زارم را بهم ریخت
یعنی سپر دارد علی اصغر تو؟
در خواب دیدم شرحه شرحه پیکرت را
آقا زبانم لال دیدم که سرت را
هر گوشه ای بر نیزهها آب آورت را
بردند تکه تکه خانه اکبرت را
یه گله گرگ و پرسه در دو رو بر تو
برگرد آقا، کوفه حالا نارفیق است
تیر و کمان حرمله خیلی دقیق است
زخمِ عمود آهنش کلا عمیق است
تاراج خیمه بسته بر حجمِ حریق است
دعواست از حالا سر انگشتر تو
ای بچّههای من فدای بچّههایت
کوفه کمین کرده برای بچّههایت
زجر است تنها آشنای بّچههایت
بازار اصلا نیست جای بچّههایت
آخر گناهی که ندارد دختر تو
لطفی کن و پا در مسیر کوفه نگذار
ناموس خود را دور از این بلوی نگه دار
بسپار زینب را فقط دستِ علمدار
حتما بگو دوری کند در کوچه بازار
از چشمهای هیز و هرزه، خواهر تو
***
نظرات
نظری وجود ندارد !