حاج محمود کریمی

سپاهِ دشمن از قلب من خبر دارد

1212
1
سپاهِ دشمن از قلب من خبر دارد
تو روی خاکی و حالا دگر جگر دارد

بلند شو عباس این سپاهِ غارت به
تمامِ دار و ندار حرم نظر دارد

کنار دست تو من رویِ خاک افتادم
حرم چطور از این دست، دست بر دارد

رسیده حرمله تا خیمه‌ها و می‌دانی
برای بعدِ تو چه نقشه‌ای به سر دارد

بلند شو که ببینند رویِ پایم من
هنوز زینبِ کبرای من سپر دارد

بلند شو که نگردد رقیّه آواره
برای دخترم این خارها ضرر دارد

بلند شو که بلاها تمام آمده‌اند
غم تو از همه‌شان درد بیشتر دارد

قرار آخر ما با تو بود برگردی
بدون بدرقه رفتی که زود برگردی

قرار بود اگر رفتی و مقابل تو
به سمت علقمه راهی نبود برگردی

قرار بود کمی رفع تشنگی بکنی
نفس بگیری و از پیشِ رود برگردی

قرار بود که حتی اگر هم، آبی هم
نداشت مشک تو، با این وجود برگردی

قرار بود تو باشی و هر کجا رفتی
نیامده عَلمت تا فرود برگردی

بنا نبود که حالا که دست تنهایم
در این نماز به حال سجود برگردی

بنا نبود تو هم مثل اکبر من با
سر شکسته به ضرب عمود برگردی

رسیده کار به آخر، خدا به خیر کند
حسین مانده و لشگر، خدا به خیر کند

بلند شو که پناهی برایِ خواهرمان
نمانده است برادر، خدا به خیر کند

رباب دلهره دارد که دیر برگردی
چه می‌شود علی اصغر، خدا به خیر کند

تو بودی و سرِ پا بودم این شده‌ حالا
قدم خمیده برادر خدا به خیر کند

کسی اگر تو نباشی نمی‌کند رحمی
به این همه زن و دختر خدا به خیر کند

رقیّه، زینب، خلخال، گوشواره، حرم
سکینه، چادر، معجر، خدا به خیر کند

سرت شکسته و غرقِ جراحت است به نی
چگونه می‌رود این سر خدا به خیر کند

***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش