قصّۀ عشق آخری دارد
1339
7
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: فاطمیه , مصائب آتش زدن در و دیوار
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1394
قصّۀ عشق آخری دارد
عاشقی روی دیگری دارد
گاه آن روی عشقِ پنهان است
گاه راه از میانِ طوفان است
گاه فرمان دهد زمین بخوری
سیلی از دستِ بدترین بخوری
سرِ هجده بهار پیر شوی
بین دیوار و در اسیر شوی
یا که در شعلۀ پریشانی
مثلِ پروانه پر بسوزانی
ریشۀ عشق اگر چه افلاکی است
گاه در بندِ چادری خاکی است
عشق گاهی سرِ جنون دارد
داستانی به رنگِ خون دارد
عشق بازویِ با وَرم دارد
عشق بانوی بیحرم دارد
گاه چشمِ تر از تو میخواهد
زخمِ میخِ در از تو میخواهد
گاه شیرینترین محدثهای
گاه زخمیِ سخت حادثهای
هم قرار است کوثرش باشی
هم فداییِ حیدرش باشی
عشق گرچه هزار غم دارد
ماهِ پهلو گرفته کم دارد
دوست دارد که بیقرار شوی
روی دل زخمِ ذوالفقار شوی
پیشِ محبوب دست و پا بزنی
جای او فضّه را صدا بزنی
باید اینجا جوان بمیری گاه
روی از مَحرمت بگیری گاه
***
میکشاند به کوچه راهت را
میکشد در خسوف ماهت را
گاه دستی کبود میخواهد
یاس با بوی دود میخواهد
بازی عشق سر شکستن داشت
پای جانان به جان نشستن داشت
گاه فرمان دهد که پرپر شو
جانِ حیدر، فدایِ حیدر شو
آه زهرا، بگو علی چه کند
مردِ جنگ است او، ولی چه کند
شاعر: قاسم صرافان
***
عاشقی روی دیگری دارد
گاه آن روی عشقِ پنهان است
گاه راه از میانِ طوفان است
گاه فرمان دهد زمین بخوری
سیلی از دستِ بدترین بخوری
سرِ هجده بهار پیر شوی
بین دیوار و در اسیر شوی
یا که در شعلۀ پریشانی
مثلِ پروانه پر بسوزانی
ریشۀ عشق اگر چه افلاکی است
گاه در بندِ چادری خاکی است
عشق گاهی سرِ جنون دارد
داستانی به رنگِ خون دارد
عشق بازویِ با وَرم دارد
عشق بانوی بیحرم دارد
گاه چشمِ تر از تو میخواهد
زخمِ میخِ در از تو میخواهد
گاه شیرینترین محدثهای
گاه زخمیِ سخت حادثهای
هم قرار است کوثرش باشی
هم فداییِ حیدرش باشی
عشق گرچه هزار غم دارد
ماهِ پهلو گرفته کم دارد
دوست دارد که بیقرار شوی
روی دل زخمِ ذوالفقار شوی
پیشِ محبوب دست و پا بزنی
جای او فضّه را صدا بزنی
باید اینجا جوان بمیری گاه
روی از مَحرمت بگیری گاه
***
میکشاند به کوچه راهت را
میکشد در خسوف ماهت را
گاه دستی کبود میخواهد
یاس با بوی دود میخواهد
بازی عشق سر شکستن داشت
پای جانان به جان نشستن داشت
گاه فرمان دهد که پرپر شو
جانِ حیدر، فدایِ حیدر شو
آه زهرا، بگو علی چه کند
مردِ جنگ است او، ولی چه کند
شاعر: قاسم صرافان
***
نظرات
نظری وجود ندارد !