حاج محمود کریمی

تا که هیزم‌ها به دستِ عده‌ای شر، گُر گرفت

1592
17
تا که هیزم‌ها به دستِ عده‌ای شر، گُر گرفت
کم‌کم آتش شد مهیا بعد از آن در گُر گرفت

پشتِ در بود و به پهلو تکیه بر در داده بود
آتشِ در شعله زد، یک‌باره معجر گُر گرفت

هرمِ آتش زود بر هر جا سرایت می‌کند
بعد معجر بی‌هوا گیسوی مادر گُر گرفت

ذرّه ذرّه موی او می‌سوزد و کم می‌شود
مو که کامل سوخت بین شعله‌ها سر گُر گرفت

داشت آتش را زِ روی سر جدا می‌کرد که
در به رویِ پیکرش اُفتاد و پیکر گُر گرفت

آتشِ در یک طرف، سنگینی‌اش هم یک طرف
پس بنابراین تنِ او دو برابر گُر گرفت

تازیانه در هوا چرخید و بر بازو نشست
زن که زیر گریه زد دستانِ شوهر گُر گرفت

دید قُنفذ فاطمه دست از علی بردار نیست
با غلاف تیغ زد، بال کبوتر گُر گرفت

عصرِ عاشورا دوباره روضه‌ها تکرار شد
خیمه‌ها در بین آتش سوخت دختر گُر گرفت

کودکی با دامنِ آتش گرفته می‌دوید
باد با دامن تلاقی کرد و بدتر گُر گرفت

شاعر: سیّد پوریا هاشمی
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش