حسین سیب سرخی

می‌نویسم به چشمِ تر مادر

1585
2
می‌نویسم به چشمِ تر مادر
می‌نویسم به روی در مادر

با همین پارۀ جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر

می‌نویسم مرا ببر مادر
خواهرم نامِ مادر آورده

چادر گریه آور آورده
غم من باز هم سرآورده

کوچه دادِ مرا در آورده
باز رفتم به آن گذر مادر

کوچه بود و عبورِ بانویش
کوچه و یک بهشت در کویش

مادری و فرشته هر سویش
باد حتی نخورده بر رویش

من از آن کوچه بی‌خبر مادر
کوچه بود و غروب غم بارش

کوچه بود و دو تا عزادارش
کوچۀ سنگی و دو دیوارش

کوچه و سنگ‌های بسیارش
کوچه پر شد زِ ره‍گذر مادر

دیدم آنجا هزار مشکل را
بسته بودند راه منزل را

جمع نامحرم و اراذل را
دیدم آن روز دست قاتل را

وای از چشم خیره‌سر مادر
چشم خود را که بست زد سیلی

دید بی‌حیدر است زد سیلی
وای با پشت دست زد سیلی

گونه‌ای را شکست زد سیلی
سنگ دیوار بود و سر مادر

می‌زدم داد که نزن نامرد
کُشتی‌اش پیش چشم من نامرد

جای مادر مرا بزن نامرد
یک نفر بین چند تن نامرد

از غرورم شکسته‌تر مادر
او زد و هر دو تا زمین خوردیم

هر دو تا بی‌هوا زمین خوردیم
پیش نامردها زمین خوردیم

خنده کردند تا زمین خوردیم
چادر و خون و خاکِ تر مادر

شاعر: حسن لطفی
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش