سیدمهدی میرداماد

الا که موسم شادی و همدلی آمد

1913
6
الا که موسم شادی و هم‌دلی آمد
زمان نادِ علیاً سَیَنجلی آمد

زمین سامره را سینه منجلی آمد
دهم ولیِ خداوند را، ولی آمد

که دومین حسن از چهارمین علی آمد
بر آن علی، به گل رویِ این حسن صلوات

ولّی ذات خدا شاه انس و جان است این
جهان جان نه، که جانِ همه جهان است این

چراغِ اهل زمین، ماه آسمان است این
به جسمِ شرع‌ و تنِ اهلِ دین، روان است این

امام ما پدرِ صاحب الزمان است این
بر آن امام و بر این صاحب زمین صلوات

چراغ دیده، رخِ دلربای این پسر است
تمام عالم خلقت، برای این پسر است

چو ذات حق به دل خلق جای این پسر است
دل شکسته دلان آشنای این پسر است

سخن اگر به مدیح و ثنای این پسر است
به صفحه و قلم و منطق و سخن صلوات

وزیده بوی گلِ مهر او ز هر چمنی
نیافریده خداوند همچو او حسنی

خوشا زبان‌ و خوشا منطق‌ و لب‌ و دهنی
که در ثنایِ وجودش برآورد سخنی

به یادِ رویش هر جا، که هست انجمنی
سزد که خلق فرستد، بر انجمن صلوات

سلام خلق‌ و درود خدا به جان‌ و تنش
فدایِ لیلة میلاد و صبحِ آمدنش

جمالِ آینة، ذاتِ حیّ ذوالمننش
به باغ وحی دمد بوی گل ز پیرهنش

وجود مهدی موعود سروِ نسترنش
به باغبان‌ و بر این سرو نسترن صلوات

ز پرده چهره چو بی‌پرده همچو ماه نمود
دل امام دهم را به یک کرشمه ربود

شهادتین ز لب‌های جان‌فزاش سرود
به فاطمه به علی بر ائمه گفت درود

سپس بخواندن قرآن دهان چو غنچه گشود
به آیه آیه قرآن بر آن دهن صلوات

خدا ستوده به قرآن خود عیان او را
رسول خوانده امامِ جهانیان او را

ستوده حجّت حق صاحب الزّمان او را
پدر گرفته در آغوش خود چو جان او را

نهاده بوسه به حسن‌ و لب و دهان او را
بر آن لبی که ورا گشته بوسه‌زن صلوات

الا که حجّت ذاتِ خدای دادگری
ز سروران جهان تا جهان بپاست، سری

سران خلق سراسر ستاره تو قمری
به فاطمه پسری‌ و به مهدیش پدری

زِ وصف خوبترانِ زمانه خوب‌تری
به حضرت تو زِ دادار ذوالمنن صلوات

سلام باد به جان‌ و درود بر بدنت
روانِ عیسی مریم زِ فیض پیرهنت

هزار موسی عمران به طور، هم سخنت
نشان بوسه داوود بر لب‌ و دهنت

گرفته یوسف صدیق، جان زِ فیض تنت
تو را ز جمله نبیّین، به جان و تن صلوات

ز آب ِجوی تو خضر وجود رُخ شوید
به شوق کوی تو پیرِ طریق ره پوید

زمان به گردش خود گردد و تو را جوید
بهشت لالة خود از دم تو می‌بوید

ز زلف پر شکنت عِطر تازه می‌روید
به عطر تازۀ آن زلفِ پُر شکن صلوات

خوشا دلی که بود باغِ جنّت غم تو
خوشا گلی که گرفته است، فیض از دم تو

دل هزار سلیمان اسیر خاتم تو
سلام بر تو و بر مهدیِ مکرّم تو

ثنای توست نه تنها به نظمِ میثم تو
تو را ز پیر و جوان‌ و، ز مرد و زن صلوات

شاعر: حاج غلامرضا سازگار
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش