دست زمانه بار دگر اشتباه کرد

دست زمانه بار دگر اشتباه کرد

[ حاج حسن خلج ]
دستِ زمانه بارِ دگر اشتباه کرد 
زهری بهارِ زندگی‌ام را تباه کرد 

آتش کشید بر همه اعضای جسمِ من 
با خنده شعله‌های خودش را نگاه کرد 

در تار و پودِ پیکرِ من رخنه کرده بود 
تا مغزِ استخوان، همه جا طی راه کرد 

مثلِ کسوف روز دهم، سوز تشنگی 
خورشید پر تلألو رویم، سیاه کرد 

حال و هوای ملتهب حجرۀ مرا 
همرنگ سرخی شفق قتلگاه کرد 

***

نظرات