آنچه از من خواستی با کاروان آوردهام
1501
10
- ذاکر: میثم مطیعی
- سبک: واحد
- موضوع: اربعین
- سال: 1394
آنچه از من خواستی با کاروان آوردهام
یک گلستان گل به رسمِ ارمغان آوردهام
از در و دیوارِ عالم فتنه میبارید و من
بیپناهان را بدین دارُالامان آوردهام
اندرین ره از جرس هم بانگِ یاری برنخاست
کاروان را تا بدینجا با فغان آوردهام
تا نگویی زین سفر با دستِ خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوزِ نهان آوردهام
قصۀ ویرانۀ شام ار نپرسی خوشتر است
چون از آن گلزار، پیغامِ خزان آوردهام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشکِ روان آوردهام
تا به دشتِ نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو
در کفِ خود از برایت نقدِ جان آوردهام
تا دلِ مهرآفرینت را نرنجانم زِ درد
گوشهای از دردِ دل را بر زبان آوردهام
***
یک گلستان گل به رسمِ ارمغان آوردهام
از در و دیوارِ عالم فتنه میبارید و من
بیپناهان را بدین دارُالامان آوردهام
اندرین ره از جرس هم بانگِ یاری برنخاست
کاروان را تا بدینجا با فغان آوردهام
تا نگویی زین سفر با دستِ خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوزِ نهان آوردهام
قصۀ ویرانۀ شام ار نپرسی خوشتر است
چون از آن گلزار، پیغامِ خزان آوردهام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشکِ روان آوردهام
تا به دشتِ نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو
در کفِ خود از برایت نقدِ جان آوردهام
تا دلِ مهرآفرینت را نرنجانم زِ درد
گوشهای از دردِ دل را بر زبان آوردهام
***
نظرات
نظری وجود ندارد !