میثم مطیعی

عشقت مرا دوباره از اين جاده مي‌برد

1503
3
عشقت مرا دوباره از اين جاده مي‌برد
سخت است راهِ عشق ولي ساده مي‌برد

پاي پياده آمدم و شوقِ وصلِ تو
من را اگر چه از نفس افتاده مي‌برد

دل‌هاي عاشقانِ جهان کربلاي توست
نامِ تو را هر عاشقِ آزاده مي‌برد

فريادِ غربتت دلِ ما را تمامِ عمر
با کاروانِ نيزه از اين جاده مي‌برد

اين جاده ديده قافلۀ اشک و آه را
بر روي نيزه‌ها سرِ خورشيد و ماه را

دیده‌ست در تلاطمِ طوفانِ بی‌کسی
یک کاروان بنفشۀ بی ‌سرپناه را

آن شب که ماند ياسِ سه‌ساله میانِ راه
يک لحظه برنداشته از او نگاه را

در آخرین وداعِ غریبانۀ حرم
دیده عبور خواهری از قتله‌گاه را

آن‌جا که داغ از جگرش بوسه‌ها ‌گرفت
گل‌زخم از نگاهِ ترش بوسه‌ها ‌گرفت

وقتی رسید او که سر از دست رفته بود
از زخم‌های شعله‌ورش بوسه‌ها ‌گرفت

اما گذاشت بر دلِ او حسرتي، نسيم
از گيسوانِ هم‌سفرش بوسه‌ها ‌گرفت

از راهِ دور دخترِ هجران کشيده‌اي
هر بار از لبِ پدرش بوسه‌ها ‌گرفت

در باغ نيست غير گل اشک و ارغوان
داغي نشانده بر دلِ آلاله‌ها، خزان

اما گذشت هر چه که بود آن چهل غروب
برگشته سوي کرب‌وبلا باز کاروان

با کاروانِ غربت از اين جاده آمديم
ما را رسانده قافلۀ تو به آسمان

حالا رسيده‌ايم و سحرگاه جمعه است
عَجِّل علي ظهورک يا صاحب الزمان

***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش