محمدرضا بذری

دست های خالی از ما و عطایش با شما

2393
23
دست های خالی از ما و عطایش با شما
آمدن تا سفره با ما و سخایش با شما

عاشق و معشوق هر کس کار خود را می کند
شاعری کردن ز ما، زلف رهایش با شما

از ازل تا روز آخر پای پرچم ماندنم‌
ابتدایش با تو بود و انتهایش با شما

سینه ها ملکِ تو شد یابن الحسن، آباد کن
سرزمین دل زِ ما، طرحِ بنایش با شما

بین ما و بین رب پرده دری هایی شده
رَبَّنا گفتن ز ما، إغْفِرْ لَنایش با شما

بی رضای تو گناه هیچ کس بخشیده نیست
آه از ما، توبه از ما و رضایش با شما
***
اذن گریه کردن بر فاطمه با مجتباست
روزی سینه زنی در روضه هایش با شما

همسرش را زد ولی تکلیف حیدر صبر بود
پس جزای سیلی و نارِ جفایش با شما

جان فدا کردن میان لشکرت با نوکران
بستن سربند زرد مرتضایش با شما

سامرا ، باز با صفا شده ای
درحریمت برو بیا داری
اربعین پا به پایِ کرببلا
زائر و دسته ی عزا، داری

باز هم گنبدِ طلائی تو
مثلِ مشهد ز دور معلوم است
همه دانند زیرِ این گنبد
مدفن دو امام معصوم است

معرفت حکم میکند اینجا
وقتِ گریه به رسمِ جود و کرم
همه یادی کنیم این شبها
از تمام مدافعانِ حرم

تا ابد یادمان نخواهد رفت
راهِ ما در مسیرِعاشوراست
در کنارِ دعایِ صاحبمان
امنیت زیرِ سایۀ شهداست

همه دلخوشیِ ما این است
لااقل یک حَسن حرم دارد
صبح و ظهر و غروب سفره بپاست
بسکه صاحب حرم ، کرم دارد

اهلِ بیت رسول این ایام
به غم و غصه ها اسیر شدند
راستی بین بچه هایِ علی
این حسن ها چه زود پیر شدند

چشم خود باز کرد و باگریه
پسر خویش را نگاهی کرد
دست انداخت دورِ گردنِ او
لب او را رویِ لبش آورد

زیر لب گفت : الوداع پسرم
بعداز این موسم جدائی هاست
این بیابان نشینی ماها
همه اش ارث مادرت زهراست

عصمت الله پشت در افتاد
پایِ دشمن به خانه اش واشد
آنقدر با قلاف کوبیدند
استخوانهایِ بازویش تا شد
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش